خاطراتی درباره شهید وحید درخشانی

خاطراتی درباره شهید وحید درخشانی

شعر خوانی در مهد کودک
به روایت مادر شهید:

دورانی که وحید به مهد کودک می‌رفت ما در خانه معمولا مداحی و سخنرانی‌های آقای کافی را به طور مداوم گوش می‌دادیم. وحید با سن کمی که داشت آن سرود‌ها و شعر ها را به ذهن می‌سپرد.

روزی مربی‌شان در مهد از آنها پرسیده بود چه کسی بلد است شعر بخواند؟

وحید دستش را بالا برده و بیتی را خوانده بود. از آن جایی که مربی‌اش مخالف انقلاب بود، او را حسابی سرزنش و گوش‌زد کرده بود که دیگر هیچ‌وقت از این شعرها نخواند.

ابیاتی که خوانده بود، چنین بود:

فاطمه‌جان، فاطمه‌جان، دل به تو بستیم
محبان تو هستیم
نظر کن به عنایت، به فردای قیامت

 

شهید باسواد
به روایت مادر شهید:

وحید زمانی که هنوز مدرسه می رفت پایش به جبهه باز شد.

هرچه به او می‌گفتم: این دو سال باقی مانده را هم بمان و امتحاناتت را بده و درست را تمام کن، بعد برو جبهه
او هم سر شوخی را با من باز می‌کرد که: من که آخرش شهید میشوم، چه با سواد باشم چه نباشم.
من هم پاسخ می‌دادم: شهید دیپلمه از شهید بی‌سواد بهتر است.

تنها یک شهید
آقای آگاهی:

وقتی در میاندوآب مستقر بودیم، شبی وحید تمام بچه‌های مخابرات را دور خود جمع کرد که برایشان صحبت کند. گفت: در عملیاتی که پیش روی‌مان است از این جمع فقط یک نفر شهید خواهیم داد.

همهمه افتاد میان رزمنده ها. همه کنجکاو بودند که بفهمند آن یک نفر چه کسی است؟

این ماجرا گذشت‌ تا بعد از عملیات وقتی خوب حرف‌های او را در ذهن مرور کردیم دیدیم درست می‌گفت. از جمع آن شب تنها یک نفر دیگر میانمان نبود و آن فرد خود وحید بود.

گنجینه ل ۱۰

More To Explore

شهید

شهید

شهدا

شهید محمدرضا محمودی تفرشی

نام: محمدرضا نام خانوادگی: محمودی تفرشی نام مادر: فاطمه نام پدر: حسن تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۱۲/۲۵ محل تولد: تهران وضعیت تاهل: مجرد میزان تحصیلات: اول متوسطه (علوم تجربی) سن: ۱۷ سال تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۱۲ محل

خانهدسته‌هاحساب کاربریسبد خرید
جستجو کردن