شهدا

شهید محمدرضا محمودی تفرشی

نام: محمدرضانام خانوادگی: محمودی تفرشینام مادر: فاطمهنام پدر: حسنتاریخ تولد: 1348/12/25محل تولد: تهرانوضعیت تاهل: مجردمیزان تحصیلات: اول متوسطه (علوم تجربی)سن: 17 سالتاریخ شهادت: 1365/2/12محل شهادت: فکهعملیات: والفجر 8گردان: حضرت زهیریگان خدمتی: لشکر 10 سیدالشهدا علیه‌السلاممزار: تهران، بهشت زهرا (قطعه 28، ردیف 84، شماره 1 مکرر)برادر ایشان حسین محمودی تفرشی نیز به فیض شهادت رسیده است.…

یادها

بصیرت یعنی همین

خاطره برادر کاظم بصیر (رزمنده گردان حضرت علی اکبر علیه السلام) درباره شکست عملیات کربلای 4 تاریکی شب و سکوت وحشتناکی کل منطقه را فرا گرفته بود… شرایط، خبر از آرامش قبل از طوفان می داد. دیگر همه فهمیده بودیم که امشب؛ شب…

دسته‌بندی نشده

نعرۀ حیدری

درباره شهید علی مبتدا به روایت علی مرادی (همرزم شهید)   در عملیات «بیت‌المقدس۲» دشمن متوجه حضور ما شده بود. داد می‌زدند و «العدو الایرانیه» می‌گفتند. تیربارچی‌شان آتش تیر‌های رسامش را روی ستون بچه‌ها گرفت. هیچ آرپی‌جی‌زنی جرأت نکرد بلند شود و تیربار…

درباره شهید

صبر زینبی

روایتی درباره بانو سکینه آراسته؛ مادر شهیدان مهدی و محسن مقدم جو   صحبت از یک مادر است. مادری که دو فرزندش را تقدیم کرده به اسلام و ایران. مادری که بانوی کربلا را الگوی خود قرار داده. مادری که نام و مرامش…

دسته‌بندی نشده

من راهی ام…

درباره شهید مهدی تهرانی به روایت همسر شهید هيچوقت نديدم نمازش به تاخير بيفتد. اغلب در مساجد بود و نمازهايش را به جماعت مي خواند. وقتي هم در خانه بود نعمت نماز جماعت را از دست نمي داد. او می‌ايستاد جلو و من…

درباره شهید

بلبلِ امام

درباره شهید امیر زرعکانی بازنویسی از نت با جرقه‌های انقلاب، امیر نیز همچون سایر شیفتگان حق و عدالت، چنان عاشق امام شد که با خود عهد بست که در راه امام و اسلام خود را فدا کند. او در دبیرستان، مبارزی بود خستگی…

درباره شهید

پای شکسته و روح استوار

درباره شهید تقی رجبی به روایت پسر شهید یک بار در دوره‌ی آموزشی پای بابا مو برداشت. او را بردند بیمارستان و بعد هم به خانه فرستادند که استراحت کند، اما مگر بابا یک جا آرام می‌گرفت! با همان پایی که در گچ…

یادها

پیوند گلوله و گلو

درباره شهید تقی رجبی به روایت پسر شهید آخرین دیدارمان را خوب به یاد دارم. مگر می‌شود فراموش کنم... آخرین ملاقات من و بابا در معراج الشهدا بود‌. نشانی‌اش را جویا شدم و دیدم میان جمعیتی از فرشتگانِ شهید، چشم‌هایش را بسته. جلو…

خانهدسته‌هاحساب کاربریسبد خرید
جستجو کردن