دقیقه ۹۰

درباره شهید عباس بیات به روایت جعفر طهماسبی

چند روز از عملیات میگذشت. بچه‌ها دشمن را عقب می‌زدند، دشمن هم می‌رفت، خودش را بازسازی می‌کرد و دوباره با تانک‌ها و نفربر‌های اهدایی اربابانش که به قول بچه‌ها هنوز بوی نویی می‌داد، حمله می‌کرد.

روز پنجم مرداد سال ۶۷ صبح زود عباس و بقیه بچه‌ها منتظر دشمن بودند که با تانک‌هایش بیاید. هرکس هرجوری بلد بود می‌خواست تلفات از دشمن بگیرد و همه سعی داشتند ستون زرهی دشمن را در دشت پخش کنند تا بتوانند ضربه‌های کاری بزنند.

آفتاب هنوز بالا نیامده بود که بچه‌ها درگیر شدند. صد‌ها تانک و نفربر در مقابل و از زمین و هوا هم آتش دشمن می‌جوشید.

هوا به شدت گرم بود و عطش امان همه را بریده بود.

دست آخر، عباس و چند نفر دیگر از بچه‌های تخریب در نبردی جانانه در محاصره تانک‌ها قرار گرفتند و در دود و انفجار محو شدند.

۱۰ روزی بود که خبری از آنها نبود. احتمال اسارتشان زیاد بود. بچه‌ها دعا می‌کردند که خدا عیدیشان را در روز عید غدیر، خبر سلامتی همسنگراشان قرار دهد، اما خبری نشد. خبر دادند پیکر شهید «عباسیان» و «خانی فرسنگی» پیدا شده، اما از عباس خبری نبود. پیکر شهید «عباس بیات» بیش از دو ماه روی خاک گرم شلمچه جا خوش کرد تا اربعین امام حسین (ع) فرا رسید و پیکر مطهرش رخ نشان داد. بالاخره عباس دقیقه ۹۰ جنگ به سعادت شهادت رسیده بود.

منبع: سایت الوارثین

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search