این درد را به فال نیک بگیر!

خاطره سردار هادی (فرمانده گردان المهدی)

آشپزخانه لشکر به رسم همه‌ی شب‌های عملیات مرغ داد. نان لواش خشک و مرغ سرخ شده‌ی سرد و گوجه و خیارشور. با اشتها خوردیم و خیلی هم بهمان مزه کرد، اما کاش لب نمی‌زدیم. مرغ ها را خوردیم، هنوز یک ساعت نشده همه‌مان به شدت اسهال گرفتیم. بچه ها از دل درد به خودشان می‌پیچیدند و با قمقمه آب می‌دویدند لای بوته‌های بیابان. غصه‌ی عالم ریخت توی دلم که «خدایا، با این وضع چه جور این بنده‌های خدا رو ببرم پای کار؟»

افشین کاوه مهر را فرستادم بهداری لشکر. گفتم هر چه می‌تواند قرص اسهال بگیرد. تا افشین رفت و برگشت، انگار یک سال طول کشید. بچه‌ها هر کاری می‌کردند که دلپیچه شان را آرام کنند. اگر یکی می‌گفت خاک رس بخورید خوب می‌شوید، خاک رس می‌خوردند یا مثلا چای خشک بخورید، چای خشک می‌خوردند. خود من از زور درد یک مشت چای خشک ر ا یکجا قورت دادم. چوب‌های خشک چای مثل تیغ گلویم را خراش می‌داد و می‌رفت پایین. قورت دادم، ولی شک داشتم که این کار واقعا اثری دارد یا نه.

توی آن اضطراب یاد محمد کاشی‌ها افتادم، فرمانده گردان المهدی که مرحله اول کربلای پنج شهید شد.

شب یک عملیات دیگر، بچه ها مثل همین حالا اسهال و دلپیچه گرفته بودند.

محمد کاشی‌ها وقتی نگرانی ما را دید، خیلی آرام به من گفت «نگران نباش. این تجربه من شده که هر دفعه بچه‌ها این طوری شدند، عملیات پیروز شد.»

منبع: کتاب سه روز محاصره؛ نویسنده: سردار هادی

More To Explore

شهید

شهید

شهدا

شهید محمدرضا محمودی تفرشی

نام: محمدرضا نام خانوادگی: محمودی تفرشی نام مادر: فاطمه نام پدر: حسن تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۱۲/۲۵ محل تولد: تهران وضعیت تاهل: مجرد میزان تحصیلات: اول متوسطه (علوم تجربی) سن: ۱۷ سال تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۱۲ محل

خانهدسته‌هاحساب کاربریسبد خرید
جستجو کردن