تیر 1362 اردوگاه کوهدشت از راست، برادر آزاد، برادر حمید حضوری، شهید علی اصغر بابایی، شهید ماشاالله دادوندی، برادر کاند، برادرحیدری، چادر توپ دولول، صرف صبحانه
خاطرات, درباره شهید

کودکِ بزرگ

درباره شهید علی اصغر بابایی به روایت برادر شهید خیلی اوقات یک گوشه می‌نشست و فقط به بازی ما نگاه می‌کرد. طوری که انگار به نظرش می‌رسید ما سرگرم و مشغول بچه بازی هستیم. کمی نگاهمان می‌کرد و بلند می‌شد می‌رفت. * *…

خاطرات, درباره شهید, مصاحبه

شربت شهادت

شهید ناصر اربابیان به روایت محسن اربابیان (برادر) همراه با برادر ناصر برادر بزرگتر بود. من حدود یک سال و نیم بعد از او به دنیا آمده بودم. من و او، هم برادر بودیم هم دوست و رفیق. مدتی هم‌بازی و هم‌مدرسه‌ای بودیم.…

خاطرات, درباره شهید

آخرین سفر

شهید محمود زارعی اقدم به روایتِ مجتبی زارعی اقدم برادر شهید سال 65 که پای من هم به جبهه باز شد، احساس کردم تازه دارم برادرم را می‌شناسم. نزدیک عملیات کربلای 4 بود. محمود که آنموقع فرمانده دسته بود، برای خودش قبر کنده…

خانهدسته‌هاحساب کاربریسبد خرید
جستجو کردن