دعا کن خجالتزده نشویم!
شهید محمود زارعی اقدم به روایت مجتبی زارعی اقدم برادر شهید امام جماعت اجباری محمود؛ شناسنامهای ۵ سال از من بزرگتر بود، اما انگار 50 سال جلوتر از من بود. از همان کودکی، با بقیه بچهها فرق داشت. سن و سالی نداشت اما…
ردای شهادت
خاطره برادر ابوالحسن غفاری (رزمنده گردان قمر بنی هاشم)، درباره شهید مجتبی صفدری مجتبی صفدری؛ مسئول دسته بود. او از مربیان کارکشته و ماهر گروهان فتح بود. روزی در اردوگاه کوثر، در حال آموزش آمارگیری به رزمندهها بود، شیطنت بعضی از بچه ها…
کودکِ نظر کرده
درباره شهید مهدی صمدی به روایت مادر شهید وقتی مهدی به دنیا آمد، قابله از ما خواست پارچه ای که بچه را با آن پوشاندیم، به او بدهیم. معتقد بود این پارچه، زندانی را آزاد می کند! چندی بعد، شنیدیم که پسر آن…