خاطرات

ردای شهادت

خاطره برادر ابوالحسن غفاری (رزمنده گردان قمر بنی هاشم)، درباره شهید مجتبی صفدری مجتبی صفدری؛ مسئول دسته بود. او از مربیان کارکشته و ماهر گروهان فتح بود. روزی در اردوگاه کوثر، در حال آموزش آمارگیری به رزمنده‌ها بود، شیطنت بعضی از بچه ها…

خاطرات

کودکِ نظر کرده

درباره شهید مهدی صمدی به روایت مادر شهید وقتی مهدی به دنیا آمد، قابله از ما خواست پارچه ای که بچه را با آن پوشاندیم، به او بدهیم. معتقد بود این پارچه، زندانی را آزاد می کند! چندی بعد، شنیدیم که پسر آن…

خاطرات, درباره شهید

حجاب خلاقانه

خاطراتی از شهید جلال شاکری به روایت خانواده 2 ساله که بود، خدا او را دوباره به ما بخشید... مبتلا شد به بیماری سخت سرخک و اگر عنایت خدا نبود... از همان کودکی، دقت و توجه خاصی به محیط اطرافش داشت. انگار بیشتر…

خاطرات, درباره شهید, مصاحبه

شربت شهادت

شهید ناصر اربابیان به روایت محسن اربابیان (برادر) همراه با برادر ناصر برادر بزرگتر بود. من حدود یک سال و نیم بعد از او به دنیا آمده بودم. من و او، هم برادر بودیم هم دوست و رفیق. مدتی هم‌بازی و هم‌مدرسه‌ای بودیم.…

خاطرات, درباره شهید

آخرین سفر

شهید محمود زارعی اقدم به روایتِ مجتبی زارعی اقدم برادر شهید سال 65 که پای من هم به جبهه باز شد، احساس کردم تازه دارم برادرم را می‌شناسم. نزدیک عملیات کربلای 4 بود. محمود که آنموقع فرمانده دسته بود، برای خودش قبر کنده…

خاطرات

سه‌پاهی واقعی!

درباره شهید جعفر حمدگو به روایتِ برادر شهید   یکروز وقتی برادرم به خانه آمد، دیدم تمام بدنش درب و داغان است. پرسیدم: چی شده جعفر؟! برایم تعریف کرد که رفته بوده برای بی‌حجابی در یک پارک، امر به معروف و نهی از…

خانهدسته‌هاحساب کاربریسبد خرید
جستجو کردن