بعد از عملیات خیبر، «حاج کاظم» و «حسن بهمنی» و «منصور کوچک محسنی» به اضافه جمع دیگری از بچهها بحث تجدید نظر در استراتژی جنگ را مطرح کردند.
عدمالفتح خیبر و چند عملیات قبلش و آمار بالای شهدا خیلی برای این بچهها گران تمام شده بود. اینها صاحب نفوذ و برش بودند و توانستند مسئله را جدی کنند.
بحثها کاملاً فنی و بر سر شیوهی رزم و مناطق تمرکز عملیات بود. جلساتی هم با فرمانده سپاه برگزار شد، اما گروهی شروع کردند به سیاسی کردن ماجرا؛ کار که بالا گرفت امام خمینی(رحمت الله علیه) آیتالله محلاتی را با نامهای صریح به پادگان ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرستاد تا حرف آخر را بزند.
امام از کل جریان گله کرده و خواهان ختم غائله شده بود.
پس از آن حاج کاظم که دیگر فرمانده تیپ نبود، به رفقایی که اصرار میکردند در جبهه بماند، گفت: «ماندن من در منطقه درست نیست؛ چون خواهند گفت فلانی دارد همان قضیه را دنبال میکند. من سرباز امام و مطیع محض ایشان هستم. قصدم رساندن صحبتها به ایشان و فرماندهان بود که رسید. بهتر است من در پشت جبهه باشم و زمان عملیات به عنوان نیروی عادی در جبهه حاضر شوم.»
بعد از آن، رستگار با معرفی خودش به واحد تداوم آموزشی در پادگان امام حسین (علیه سلام) به تدریس و ثبت تجربیات جنگ مشغول شد.
با آغاز عملیات بدر، «حاج کاظم» و «حسن بهمنی» و «ناصر شیری» خود را به منطقه رساندند.
آن موقع از تولدِ تنها فرزند او فقط دو هفته میگذشت. روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در جریان یک حمله هوایی در شرق رودخانه دجله، «حسن بهمنی»، «ناصر شیری» و «کاظم رستگار» به شهادت رسیدند؛ اما اثری از پیکر شهید رستگار به دست نیامد.
۱۳ سال بعد در جریان عملیات تفحص، پیکر شهید کاظم نجفی رستگار شناسایی شده و پس از تشییع باشکوهی در تهران، در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد.
بازتولید (جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)