نام : مرتضی
نام خانوادگی : زارع
نام مادر : صغرا
نام پدر : حبیب الله
تاریخ تولد : ۱۳۳۷/۵/۱
محل تولد : تهران
وضعیت تاهل : متاهل – دارای یک فرزند دختر
میزان تحصیلات : دوم راهنمایی
سن اعزام : –
سن : ۲۵ سال
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۲
محل شهادت : منطقه حاج عمران
عملیات : والفجر ۲
گردان : حضرت قاسم علیه السلام
یگان خدمتی : تیپ ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام
مسئولیت شهید : فرمانده گردان حضرت قاسم (ع) – فرمانده محور
مزار: تهران ، بهشت زهرا(س) ، قطعه ۲۸ ردیف ۱۳۴ شماره ۱۱
- در فعالیتهایی که علیه رژیم طاغوت داشت، توسط ساواک دستگیر و به شدت مورد شکنجه واقع شد.
- در طول مدت حضور در جبهه، بارها و بارها مجروح شد، اما پس از بهبودی باز به جبهه برگشت.
- در عملیات والفجر ۲ به سختی مجروح شد، اما چون فرمانده بود، همچنان ایستاد تا روحیه نیروهایش از بین نرود. وقتی همه را از قله به پایین کشاند، به شهادت رسید.
زندگینامه
شهید مرتضی زارع سال ۱۳۳۷ در محله دولاب تهران چشم به جهان گشود. پدرش حبیب الله در شرکت واحد کار می کرد. مرتضی چون در محیطی مذهبی رشد یافت، شوق و رغبتی نسبت به فراگیری علوم قرآنی و کتب مذهبی از خود نشان میداد و از کودکی، همراه پدر به مسجد و مجالس مذهبی میرفت.
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه «مساوات» و راهنمایی را در مدرسه «مترجم الدوله» گذراند. وی پس از دو سال تحصیل در مدرسه مترجم الدوله، درس را رها کرده، به کار آزاد پرداخت. مدتی در مغازهی عمویش به کار مشغول شد. از آن پس، به رانندگی کامیون و حمل بار به شهرستان روی آورد.
مرتضی در محلهای میزیست که عطر و بوی شهید نواب صفوی و شهید آیت الله سعیدی در آن پیچیده بود. از این رو، فعالیتهای سیاسیاش را از سال ۱۳۵۶ شروع کرد. با شروع انقلاب اسلامی، با توزیع اعلامیهها و رسالهی حضرت امام خمینی مبارزات سیاسی خود را دامن زد و چندین بار توسط عوامل ساواک مورد ضرب و شتم قرار گرفت. او یک بار در خیابان پیروزی توسط عوامل ساواک دستگیر شد و دو هفته زیر کتک و شکنجه ساواک تاب آورد و دم بر نیاورد. پس از آزادی، مصممتر از گذشته به مبارزه ادامه داد.
او هنگام ورود حضرت امام خمینی به میهن اسلامی، در گروه انتظاماتی، به سرپرستی حجت الاسلام سید حسین سعیدی (فرزند شهید آیت الله سعیدی) به انتظام کارهای استقبال بزرگ پرداخت. روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، همراه مردم انقلابی، در تسخیر و تصرف پادگان های «۲۱ حمزه»، «قصر فیروزه» و «تسلیحات» فعالانه شرکت جست.
مرتضی بعد از پیروزی انقلاب در تشکیل کمیته انقلاب اسلامی محل، فعالانه ایفای نقش نمود. در اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ برای همکاری به کمیتهی مرکزی واقع در خیابان تنکابن دعوت شد و مدتی در کمیتهی انقلاب اسلامی به خدمت صادقانه پرداخت.
او در همان سال به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و به سرعت برای مقابله با ضد انقلاب، همراه گردان ۲ سپاه به پاوه اعزام شد.
مرتضی زارع پس از شروع جنگ تحمیلی، راهی جبهه های جنوب شد. مدتی در محور عملیاتی سوسنگرد و پس از آن در جبهه های آبادان جنگید. وی در میدان هفت تیر آبادان، هنگام درگیری با نیروهای عراقی، از ناحیهی کمر مجروح شد. پس از بهبود نسبی، با گردان ۲ سپاه، به سرپل ذهاب رفت. در منطقهی سراب گرم، هنگام عزیمت به خط مقدم، خودرو آنان چپ شده، او به سختی مجروح شد. در این حادثه، دو نفر از دوستانش، به شهادت رسیدند. مرتضی، برای مداوا به تهران بازگشت.
پس از بهبود، در ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ با دختری پارسا و پاکدامن از محلهی دولاب ازدواج کرد و یک ماه پس از ازدواج، راهی جبهه شد.
بعد از آنکه فرماندهی گردان بلال به وی پیشنهاد شد و نپذیرفت، در سمت معاون این گردان مشغول خدمت شد و در عملیاتهای فتح المبین و بیت المقدس حضور یافت و در این عملیات نیز از ناحیه ی دست مجروح گردید.
پس از پایان عملیات بیت المقدس، مدتی برای کمک به مردم مظلوم لبنان، به سوریه و لبنان اعزام شد و سپس خودش را به جبهه سومار رساند و در عملیات مسلم بن عقیل شرکت کرد. در عملیات والفجر مقدماتی و عملیات والفجر ۱ با مسئولیت فرمانده گردان حضرت قاسم علیه السلام از تیپ سیدالشهدا علیه السلام حضور یافت. در حین عملیات از ناحیهی پشت ترکش خورد و دو ماه در بیمارستان بستری گردید. پس از بهبود یافتن، خودش را برای شرکت در عملیات والفجر ۲ به جبهه رساند و در تصرف قله استراتژیک ۲۵۱۹ ، ایثارگری نمود. در این عملیات، از ناحیه کتف زخم برداشت ولی برای اینکه روحیه نیروهایش خراب نشود، خود را از قله به پایین کشاند تا نیروهایش را هدایت کند.
سرانجام در عملیات والفجر۲، منطقهی حاج عمران و در صبحگاه روز ۱۳ مرداد ماه سال ۱۳۶۲ با تنی مجروح، اما قامتی افراشته، به دیدار یار شتافت و به فوز عظمای شهادت رسید.
وصیتنامه
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله
شهادت میدهم به وحدانیت ایزد یکتا و رب بی همتا و پاسدار حرمت خون شهیدان و در هم کوبنده مستکبران
و شهادت میدهم بر حقانیت محمد رسول الله و فرستاد بر من خدا و خاتم الانبیا محمد ابن عبدالله
و شهادت میدهم به امام بر حق علی علیه السلام و یازده فرزندش از امام حسن مجتبی تا مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و نایب بر حقش امام خمینی که همانا رهبر کبیر جهان اسلام و مستضعفین است.
پدر، مادر، برادر، خواهر و امت همیشه بیدار، گرچه من لایق نیستم و خود را لایق نمیدانم که برای شما امت شهیدپرور پیامی دهم یا راهنمایی باشم، اما میخواهم در آخرین لحظات زندگیام وصیتی را با شما در میان بگذارم که همانا پیام خون شهیدان و همرزمان من است.
ای امت بیدار و ای عاشقان جان بر کف مکتب ثارالله، بیایید به خون تمامی شهیدان راه حق اسلام از هابیل گرفته تا شهدای بدر و از بدر تا احد، از احد تا کربلاهای صدر اسلام و تا کربلای حسینی و تاکنون کربلای دفتر حزب جمهوری و شهدای کربلای خوزستان و غرب کشور و شهیدان گمنام قسم یاد کنیم که لحظهای این نایب بر حق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؛ امام خمینی را تنها نگذاریم و تا آخرین قطره خون خویش درخت پربار اسلام را آبیاری کنیم.
وحدت را بین خودتان حفظ کنید و از تفرقه و نفاق دوری کنید. اگر مسلمانان جهان متحد شوند جنایتکارانی همچون صهیونیزم و آمریکا و شوروی به خود اجازه نمیدهند که برای فرونشاندن آتش خشم و برای ارضاء شهواتشان ممالک اسلامی و مسلمانان جهان را مورد تاخت و تاز خود قرار دهند و زن و فرزندان و مسلمانان را اسیر و قتل و عام و یا زنده به گور کنند و یا در هر ثانیه ده ها بمب بر سر آنان بریزند، اگر مسلمانان جهان با هم متحد شوند و به قانون خدا یعنی قرآن عمل کنند خائنانی چون صدام و شاه حسین و شاه حسن را مثل این خائنان هرگز به خودشان اجازه نمیدهند که ذخائر و معادن مسلمین را به اربابانشان (آمریکا و شوروی و…) بدهند که این ذخائر وسیلهای باشد برای از بین بردن مسلمین و اسلام ناب محمدی. اگر وحدت بین مسلمین باشد این تفالهها و پس مانده رژیم شاه و این نوکران آمریکا (منافقین) هرگز به خود اجازه نمیدهند که گوهرهایی همچون بهشتی و رجایی و باهنر و بزرگانی همچون ائمه جمعه و دیگر یاران با وفای امام و پاسداران مخلص را با ترور از ما بگیرند. تا زمانی که ما پیرو خدا، ولایت فقیه باشیم و با این همه شهید، راه را خودمان انتخاب کردهایم لیبرالها و مزدورانی همچون بنی صدر نمیتوانستند مدعی این باشند که یازده میلیون رای آوردهاند. اینها نمیفهمند که انقلاب اسلامی ما حاصل خون شهیدان است. اینها همانطور که خودشان با افتخار میگفتند اربابشان مصدق بود و خیال میکردند ایران کودتا شده و برای ریاست و قدرت به ایران آمده بودند، اما دیدیم که «خون ناحق پروانه شمع را چنان امان ندارد که شب را سحر کند»
و همانطور که اگر خون امام حسین علیه السلام ریخته نمیشد یزید رسوا نمیشد و اگر خون بهشتی، رجایی، باهنر و دیگر یاران با وفای امام ریخته نمیشد این عاملان فساد و نوکران آمریکا یعنی بنی صدر، رجوی، قطب زاده و شریعتمداری و امثالهم رسوا نمیشدند.
هم اکنون ضروری به نظر میرسد که جلوهای از رویارویی فقهای بیدار شیعه و حافظان این مکتب قیام خون و شهامت با استکبار جهانی که طی قرون اخیر میباشد بنویسم.
این مقطع از تاریخ کشورمان نیز نشانگر این واقعیت است که اگر حضور همیشگی روحانیت و فقهای بیدار و بیدارگر در صحنه های سیاسی و اجتماعی این کشور نبود، بی تردید چراغ فضیلت ها مرده بود و شعله های حماسه فروخفته و نشان اصالت ها گم گشته بود و در کفرستانی که استعمارگران بیگانه برای ما بنا میکردند به جای آوای روح، جزئی از جغرافیای استکبار…. و حاکم بر زمین میشد و این بیداری رهبران دل آگاه و روحانی است که تا امروز همیشه در سخت ترین شرایط و بحرانی ترین لحظات بیاری امت اسلام شتافته و استقلال کشور و عزت و شرافت امت را حفظ نموده اند، آری امروزه بر تمامی مسلمین وظیفه است که با ملحدان و کافران بستیزند و کشور های اسلامی را از وجود منفور این کافران پاک گردانند و صدای منحوس شیاطین شرق و غرب را در گلوهایشان خفه کنند و به قانون خدا عمل بپوشانند، به امید آن روز که با رهبری امام خمینی پرچم حق (لا اله الا الله) را مستضعفان جهان بر فراز تمامی کاخ های ظلم و ستم به اهتزاز در آورند و عدالت و قسط بین تمامی مسلمین برقرار شود و آنچه که رضای خدای حق تعالی است نصیب مسلمین گردد.
حال در رابطه با دنیا سخنانی از نهج البلاغه مولا علی علیه السلام بیان مینمایم و شما را سفارش به تقوا میکنم زیرا که جهان جای زیستن نیست و سرایی است که به آن جلب خوشی نباید کرد. دنیا خود را به زیورهای فریبندهاش آراسته و با آرایش خود مردم را میفریبد، سرائی است نزد پروردگارش خوار، حلالش به حرامش و خوبش به بدش، شیرینیش به تلخیاش آمیخته است. خداوند کریم آن را برای دوستانش صاف و گوارا کرد و نه از دادنش به دشمنان بخل ورزید. چون دنیا را دشمن میداشت آن را از دوستانش گرفت و به دشمنانش واگذاشت، خیر خوشیاش ناپدید و بدیاش آماده، امواج جمع شدهاش نابود شونده، پادشاهیاش گرفته شده آبادیش ویران شونده است، پس چه چیز است،…. سرائی که مانند بنایی ویران شده ویران، و عمری که همچون توشه ای تمام شدنی تمام، زمانی که زمان به سر رسیدن سفر میرسد از چنین دنیایی توشه ای جز تقوا نیست.
مردم آنچه که خدا بر شما واجب گردانید مطلوب خویش قرار دهید؛ آن چیزهایی که به نظر میرسید با شما گفتم و هم اکنون از خداوند بزرگ خواهانم که از رحمت وسیع و قدرت و عظمتی که بر بخشودن هرکه مورد پسند بشر است وا دارد که من را موفق به آنچه خوشنودی او در آن است بدارد و از پایبند ماندن بر جدیت و کوشش درخشان و روش (انجام امر او) و خدمت به خلقش با نامی نیک در بین بندگان و اثری خوب و مطلوب در تمامی نعمات و عزت و بزرگواری که در نتیجه همان خدمت به خدا و خلق برای انسان حاصل میگردد و اینکه پایان دوران ما و شما را سعادت و شهادت در راه خویش قرار دهد چرا که ما همگان به سوی آن خداوند بزرگوار روانیم.
در ضمن مطالبی خصوصی به خانوادهام و همسرم نوشتهام که جداگانه گذاشتهام.
والسلام
مرتضی زارع
۱۳۶۱/۱۰/۲۸
آثار
کتاب «در مسیر هدایت»؛ زندگینامه شهید مرتضی زارع از زمان تولد تا شهادت در ۴ فصل.
- نویسنده: ابوالفضل طاهرخانی
- ناشر: هزاره ققنوس
- سال چاپ: ۱۳۸۴
- تعداد صفحات: ۱۱۴ صفحه
خاطرات
- مرد خاص
به روایت اکبر باقری
هیچ وقت اسلحه به دست نمیگرفت. به جای سلاح، یک چوب به دست میگرفت و راهی عملیات میشد. پوتین هم به پا نمیکرد. یا گیوه به پا میکرد، یا کفش کتانی.
سبک خاص خودش را داشت و همین بود که او را از دیگران متمایز میکرد.
- برای خدا فرقی ندارد
یک روز با مرتضی زارع و چند نفر دیگر، رفتیم جلوی دانشگاه تهران که یک سری کتاب بخریم.
جو عجیبی راه افتاده بود. گروهکها و منافقین، خیلی فعالیت میکردند. با تشکیلات خاصی که داشتند، انگار تمام کتابفروشیها را قرق کرده بودند. کاری کرده بودند که فقط روزنامهها و نشریات و کتابهای خودشان فروخته شود.
آن موقع ما ۷ نفر میشدیم. گوشه ای جمع شدیم که همفکری کنیم ببینیم باید چه کار کنیم. تصمیم گرفتیم به وظیفهی انقلابی، اجتماعی و دینی و شرعی مان عمل کنیم. گفتیم اینجا اگر شهید شویم، فرقی ندارد با اینکه در کردستان شهید شویم. این هم شهادت در راه خداست.
به ۳ گروه ۲ نفره تقسیم شدیم و هرکداممان یک مجموعهی بزرگی از این کتاب فروشیها را که کتب و نشریات منافقین میفروخت نشانه کردیم و با دست خالی ریختیم داخل. جنجال عجیبی به پا شد. یک بزن بزن شدید راه افتاده بود. گروهکها فکر میکردند این حمله، سازمان یافته است. غافلگیر شده بودند. شهید زارع و شهید عاقبتی، جایی رفته بودند که مرکز تجمعشان بود. باندهای بسیار بزرگی بودند که کارشان ضبط و پخش نوار بود. آن دو نفر، طوری زدند ضبطها و نوارها را منهدم کردند که منافقین اصلا جرأت نمیکردند نزدیکشان شوند.
- منت کشی
فرودگاه سنندج بودیم. دشمن آنجا را با خمپاره میکوبید.
همانجا مسئله ای برایم پیش آمد و خیلی ناراحت شدم. آنقدر دمق شدم که سرم را انداختم پایین و رفتم.
شهید زارع آمد و گفت: چی شده؟ چرا رفتی؟
به حالت قهر، گفتم: حال ندارم صحبت کنم.
گفت: خب منت کشی میکنیم.
نشست کنارم و ۲ ساعتی را برایم حرف زد و درد و دل کرد. من با حالت پرخاش با او برخورد کردم، اما او رویم را بوسید و شروع کرد به گریه. تواضعش مرا نرم کرد. خجالت کشیدم…
نمایه محتوا : گنجینه ل۱۰ / تولید
۲ دیدگاه ها
۱۷ اسفند ۱۴۰۰ در ۵:۵۸ ب٫ظ
ناشناس
عالیه
۲ تیر ۱۴۰۰ در ۸:۴۲ ب٫ظ
اعظم السادات عابدي
انها رفتن تا ما بمانیم،جان خود را فدا کردن تا ما در ارامش باشیم، یادمان باشد در قبال خون شهدا مسئول هستیم از شهید عزیزمون مرتضی زارع میخواییم که دست مارو بگیره و راه هدایت رو نشونمون بده🌷🌷🌷