ابوالفضل های شبیه به هم
درباره شهید ابوالفضل اسماعیلی ابوالخیری
به روایتِ خواهر شهید
هنوز انقلاب نشده بود که ابوالفضل آرزوی شهادت داشت…
همیشه میگفت: کاش میتوانستم به جبهه های فلسطین بروم و با کفار صهیونیست بجنگم تا به شهادت برسم.
وقتی مبارزات انقلاب شروع شد، او جزء نخستین کسانی بود که علیه مزدوران شاه قیام کرد.
***
شبی برادرم را در خواب دیدم. ابوالفضل کودکی ۶ ساله شده بود. به من گفت: خواهر چه آرزویی داری؟
گفتم: دوست دارم همیشه پیش من بمانی
بوسهای بر گونهاش زدم. او هم مرا بوسید و گفت: ناراحت نباش، تا چند ماه دیگر من به تو یک بچه خواهم داد.
بعد همانطور که روی زانوی من خوابیده بود، خوابش رفت.
صبح که بیدار شدم، خوابم را برای مادرم تعریف کردم و او هم چنین تعبیر کرد که: تو صاحب بچهای می شوی.
همانطور هم شد. چیزی نگذشت که خداوند به من کودکی را عطا کرد که دقیقا شبیه همان کودک رویایم بود. من هم اسمش را گذاشتم ابوالفضل. به حمد الهی پسرم هم نام و هم مرامش را از برادرم به ارث برده است.
گنجینه ل۱۰