آخرین باری که دیدمش، مریض بودم. آمد از من خداحافاظی کرد، همین که رفت، دوباره برگشت و باز خداحافظی کرد.
شهید میرعلی اسکویی، نفر پنجم از سمت چپ

مادر شهیدان سید حسن(مهرداد) و میرعلی اسکویی:

بچه هایم کوچک بودند که شوهرم بر اثر یک بیماری فوت کرد. او در بازار یک مغازه داشت. بعد از فوتش خودم مغازه را می گرداندم.

میرعلی ۱۱-۱۲ ساله بود که برای کمک به من صبح‌ها در مغازه می ماند و بعد از ظهرها می رفت مدرسه. او پسر بزرگم بود و برایم مثل یک پدر یا شوهر تکیه گاه بود.

می دانست که من خیلی درس خواندن را دوست دارم، هم برای خودم و هم برای بچه هایم. برای همین ۱۷ساله که شد من را از مغازه بازنشست کرد و گفت: «شما درس خواندن را دوست داری، برو درس بخوان».

من هم کلاس زبان رفتم و چند ترم زبان خواندم. میرعلی کمک کرد تا دیپلمم را هم گرفتم.

حتی یکبار نشد که به من حرفی  بزند که ناراحت شوم. اگر کسی هم می خواست به من بی احترامی کند زود جلویش می ایستاد. اگر دعوایش می کردم، چیزی نمی گفت و فقط معذرت خواهی می کرد.

آخرین باری که دیدمش، مریض بودم. آمد از من خداحافاظی کرد، همین که رفت، دوباره برگشت و باز خداحافظی کرد. چند روز بعد از ناحیه پا و چشم در کربلای ۵ زخمی شد و در بیمارستان ۵۰۱ ارتش به شهادت رسید.

*شهید میرعلی اسکویی فرمانده گردان زهیر لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام در عملیات کربلای یک در سال ۱۳۶۵ منطقه مهران آسمانی شد.

More To Explore

شهید

شهید

شهدا

شهید محمدرضا محمودی تفرشی

نام: محمدرضا نام خانوادگی: محمودی تفرشی نام مادر: فاطمه نام پدر: حسن تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۱۲/۲۵ محل تولد: تهران وضعیت تاهل: مجرد میزان تحصیلات: اول متوسطه (علوم تجربی) سن: ۱۷ سال تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۱۲ محل

خانهدسته‌هاحساب کاربریسبد خرید
جستجو کردن