نام: داوود
نام خانوادگی: حیدری
نام مادر: نازنین
نام پدر: محمدعلی
تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۳/۱
محل تولد: تهران
وضعیت تاهل: مجرد
میزان تحصیلات: دوره دوم آموزش در دانشگاه فرماندهی
سن: ۲۳ سال
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۹
محل شهادت: شلمچه
عملیات: تکمیلی کربلای۵
گردان: حضرت زهیر
یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیهالسلام
مسئولیت شهید: فرمانده گردان
مزار: تهران، بهشت زهرا (س) قطعه۲۹، ردیف۱، شماره۸
زندگینامه
«داوود حیدری» سال ۱۳۴۲ در تهران دیده به جهان گشود. پدرش نظامی بود، از این رو خانوادهاش همواره برای مأموریت، از این شهر به آن شهر میرفتند.
داوود کلاس اول و دوم را در دبستان «طبسی» تهران گذراند. پس از آن پدرش به «اسلامآباد غرب» مأموریت یافت و او تا پنجم ابتدایی را در آنجا درس خواند. دوره راهنمایی را در مدرسه «شهیاد» تهران پشت سر گذاشت و پس از آن برای ادامه تحصیل، وارد دبیرستان «اختری» شد. تا کلاس سوم در این مدرسه به تحصیل پرداخت.
داوود در راهپیماییها و دیگر حرکتهای مردمی، حضور جدی و پرتلاشی داشت و برای پخش اعلامیههای حضرت امام (رحمه الله علیه) در میان دانشآموزان مدرسه از هیچ کوشش فروگذار نمیکرد.
پس از پیروزی انقلاب، در مدرسه برای ایجاد تشکلی واحد برای انقلابیون جوان، انجمن اسلامی راه انداخت تا با گروهک های ضدانقلاب مقابله کند.
در عین حال، از مطالعه و تحصیل باز نمیایستاد. او به عنوان عضو فعال مسجد «امام جعفر صادق علیه السلام» جوانان محل را جذب مسجد میکرد و برنامه های فرهنگی برای آنان ترتیب میداد. کتابخانه مسجد را فعال و در ترویج کتابخوانی نقش بسزایی ایفا کرد. جوانان را به کوهنوردی میبرد و به اقدامهای فرهنگی و نظامی همت میگماشت.
پس از آن، جذب جهاد سازندگی شد و به فعالیتهای عمرانی مشغول شد. از سوی جهاد به «کردستان» اعزام گشت و در آنجا به مردم محروم خدمت کرد. یک بار نیز به عنوان جهادگر به «سیستان و بلوچستان» رفت.
پس از شروع جنگ تحمیلی، به عنوان عکاس جنگی از سوی جهاد سازندگی، به جبهههای جنوب اعزام شد و در «خرمشهر» به شکار لحظههای ناب جنگی و دفاع رزمندگان مشغول گشت. در روزهای سقوط خرمشهر، یکبار به سبب انفجار گلوله توپ، تعدادی از همرزمانش شهید شدند و او هم دچار موج گرفتگی و بیهوشی شد. پس از بهبودی، به تهران باز گشت و به پیشنهاد برادر بزرگش، به عضویت «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» تهران درآمد. این بار از سوی سپاه برای مقابله با دشمن، به جبهه «بازی دراز» اعزام شد و در عملیات شرکت کرد و به خاطر ابراز شجاعت و لیاقت، در هفده سالگی به عنوان «فرمانده دسته» برگزیده شد و در عملیات «مسلم بن عقیل» با همین مسئولیت شرکت کرد.
داوود در تهران نیز به مقابله با گروهک منافقین همت می گماشت. وی دو بار توسط منافقین ترور شد اما جان سالم به در برد.
داوود حیدری، برای عملیات «فتح المبین» خود را به جبهه رساند و به عنوان فرمانده دسته، در این عملیات شرکت کرد و رشادت و توانمندی شایستهای از خود نشان داد. او در عملیات «بیتالمقدس» به عنوان «فرمانده گروهان» وارد عمل شد و با فداکاری و ایثار، سهمی را در آزادسازی خرمشهر به خود اختصاص داد. پس از پایان عملیات، در خرداد ۱۳۶۱ برای کمک به مردم مظلوم «لبنان» عازم آنجا گشت و مدت چهار ماه در آنجا به عنوان «مسئول روابط عمومی» به خدمت مشغول بود.
با وجود پای مجروح در عملیات خیبر با ویلچر و عصا شرکت کرد ولی به علت مخالفت فرماندهان با حضورش در منطقه به پشت جبهه بازگردانده شد. در این مدت، آموزش ویژه چتربازی را در یگان هوابرد با موفقیت به
پایان برد و به جمع لشکریان تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) پیوست و به عنوان یکی از مسئولین گردان میثم در عملیات بدر شرکت کرد. اواخر سال۶۳ مجددا به تیپ سیدالشهدا علیه السلام پیوست و در عملیاتهای مختلفی مثل فکه، عاشورای ۳، والفجر ۱، ۲، ۸ و… شرکت کرد.
داود ضمن گذراندن دوره دوم آموزش در دانشگاه فرماندهی و ستاد در عملیات کربلای ۱ محور عملیاتی مهران در فتح تپه استراتژیک ۲۰۳ نقش مهمی به عنوان فرمانده گردان زهیر ایفا کرد. در عملیات کربلای ۵ با تدابیر شایسته در خطوط مهم و استراتژیک کانال پرورش ماهی، نهرجاسم، شهرک دوعیجی نقش بسزایی داشت. او با وجود بدنی مجروح در منطقه ماند و گردانش را سازماندهی کرد.
او قبل از عملیات «کربلای ۸» به عنوان «فرمانده تیپ» به هدایت رزمندگان مشغول شد. شهید داوود حیدری، پس از مدتها مجاهدت و تحمل رنجهای فراوان، یکماه پیش از عملیات کربلای ۸ بر اثر اصابت خمپاره، به شهادت رسید و پیکر بی سر و دست و پهلو شکافته اش در قطعه ۲۹ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
وصیتنامه
وصیت نامه ۱
وصیت و سفارش من به مادرعزیزم این است که مادر جان اگر خدا مرا لایق دانست و من شهید شدم برای من گریه نکنید بلکه اگر اشکی هم ریختید به یاد کودکان سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین علیهالسلام و به یاد بیبی فاطمه زهراسلامالله علیها که مظلومانه شهید شدند گریه و زاری سر دهید.
وصیت من به پدر عزیزم این است که همواره استوار و سرفراز از اسلام و انقلاب دفاع کنید و در راه آرمانهای انقلاب گام بردارید…
برادران عزیزم از فرد فرد شما میخواهم که همیشه پیرو راه امام باشید و نگذارید خون شهیدان پایمال گردد و از خون آنان پاسداری نمایید. باشد که خداوند در آخرت ارج و قرب خود را نصیب شما برادران خوبم قرار دهد.
در آخر سلامی هم به خواهران گرامیام میکنم و به آنها غیر از حفظ حجاب سفارش دیگری ندارم، که این خود اول و آخر وظیفه شما خواهران گرامیام است. چرا که باحفظ حجاب خود میتوانید از خون شهیدان پاسداری کنید.
من وصیت خود را به پایان میرسانم و امیدوارم ملت شهید پرور همواره پشت و محافظ این انقلاب، خون شهدا و راه امام باشند که به امید حق این امانت را بدون چشمداشت دنیوی به صاحب اصلی خود امام زمان علیهالسلام تقدیم نمایید.
خداحافظ، داودحیدری
۱۳۶۳/۵/۴
وصیت نامه ۲
بسم الله الرحمن الرحیم
از مومنین کسانى بودند که در راه خدا جهاد کردند تا به شهادت رسیدند و گروهى جنگیدند و استقامت کردند سپس پیروز شدند.
با درود و سلام بر پیامبران خدا از آدم تا خاتم و با سلام بر یگانه منجى عالم بشریت مهدى موعود و با سلام بر نایب بر حقش امام امت و سلام بر تمامى شهیدان از صدر اسلام تا به امروز و سلام بر مردم حزب الله و همیشه در صحنه کشورمان.
اى مردم من این راه را آگاهانه انتخاب کردم و با چشمى روشن حرکت کردم و خودم شهادت را قبول کردم که به گفته امام شهادت ارثى است که از اولیا به ما رسیده است.
بار خدایا سپاسگزارم که فیض عظیم شهادت را نصیب من نمودى و ترا شکر مىکنم که به من توفیق دادى که در این راه قدم بردارم و باز تو را سپاس مىگویم به خاطر اینکه این بنده حقیر را لایق دانستى که خونم را در راه اسلام و مسلمین ایثار کنم.
اى مردم پیرو ولایت فقیه باشید و گفتار و کردار او را از دل و جان بپذیرید زیرا ولایت فقیه همان اسلام واقعى است که تمام مسلمانان خواهان دستورات آن هستند؛ امام را یارى کنید و همیشه در نمازهایتان سلامتى و طول عمر او را از خداوند منان بخواهید که خداوند برکتى بر این ملت داد که ما را از گمراهى و راه کج نجات داد.
اى مردم مبادا از یارى کردن امام دست بردارید که روز رستاخیز نمىتوانید جوابگوى خونهاى ریخته شهدا باشید.
پدر و مادرم اینک انتظارى که از شما دارم این است که از شهادت من غم به دل راه ندهید که اجرتان نزد پروردگار عالم محفوظ است و مىخواهم که همچون داغدیدگان صحراى کربلا قامت خود را استوار نگه دارید و از اینکه فرزند شما در راه اعتلاى کلمه مقدس لا اله الا الله فدا شده به خود ببالید و افتخار کنید.
برادران گرامى باید راه من را ادامه دهید و اسلحه بزمین افتاده من را برگیرید و سنگرهاى خالى را پر کنید.
دوستان و آشنایان اگر در طول زندگى از من بدى دیدهاید به بزرگوارى خودتان ببخشید و در آخر از شما تقاضا دارم که راه شهیدان را ادامه دهید.
آثار
کتاب «سفر به نقطه نهایی»
نویسنده: مرضیه نصرالله کلانتری
انتشارات: فاتحان
سال چاپ: ۱۳۹۰
تعداد صفحات: ۱۳۶
کتاب «به سوی کرانه های آبی»
نویسنده: فرزام شیرازی
انتشارات: کنگره بزرگداشت سرداران شهید سپاه و ۳۶هزار شهید استان تهران
سال چاپ: ۱۳۷۸
کتاب گویا «نیمه پنهان ماه»
نویسنده: لیلا یارعلی
راوی: رضا آقاشریفیان، فاطمه نیرومند
مدت زمان: ۳۵ دقیقه
پخش از: ایران صدا
نامه
نامه شهید داوود حیدری
مادر عزیزم سلام
مامان خیلی معذرت میخوام که همینطور گذاشتم رفتم. از من ناراحت نباش. عید را به خوشی و هر چه با شکوهتر جشن بگیرید. من میخواستم بگم وگفتم ولی باورت نشد. من اصلا ناراحت نیستم اگر شما ناراحت نباشید.
از آقا خیلی تشکر میکنم که خیلی خیلی زحمتم را کشیده، راه درست را نشانم داده.
لازم نیست بلند شین و بیایید دنبالم چون فقط خودتون را اذیت میکنید.
از حسین تشکر کنید که به فکرم بوده و ببخشه اگه اذیتش کرم و ببخشین که خیلی ولخرجی کردم.
تو رو به خدا دنبالم نیایید و همین طور خودتون را ناراحت نکنید. میدونم که شاید سخته ولی باید به فکر حرف اقا باشید که گفت بچه ماله خداست.
آقاجون خیلی ببخشید که نتونستم ببینمت و همینطور رضا رو. رفتم در سپاه ولی نبود. از طرف خودم اقا و همه را ببوس
خدانگهدارتان
ناراحت نباشید
عید خوبی را بگذرونید
و همین طور صدیقه (مارمولک) ایوب و شهناز وصاد قابل توجه برادران و خواهران و زن داداش
خداحافظ ناراحت نباشید من مواظب خودم هستم
قربانتان داوود
آلبوم
نمایه محتوا: بازتولید (جمعآوری اینترنتی و فضای مجازی)
یک دیدگاه
۹ اسفند ۱۴۰۰ در ۱:۰۷ ق٫ظ
ناصر محمودی
دوست عزیز حاج داود عزیز همانطور که خودتون هم نوشتید ۱۹ اسفند ۶۵ شهید شد یعنی حدود یکماه قبل از کربلای ۸ که بفرماندهی حاج علی اصغر صادقی عزیز در ۱۸ فروردین ۶۶ صورت گرفت.
یادش بخیر …. کربلای ۵ بود حاج داود که قبل از مرحله سوم ، بهمراه چند تن از فرماندهان و نیروهای اطلاعات لشگر برای شناسایی منطقه رفته بودند ، ماشینشون مورد اصابت گلوله توپخانه قرار میگیره و عدهای شهید زخمی میشن.
وقتی وارد خط شدیم برای مرحله سه حاجی رو دیدم که تو محور با دست بانداژ و سرم توی دست با همون خنده زیبای همیشگی به بچهها روحیه میداد و بچهها با دیدن حاجی در این وضعیت دوپینگی کردند جانانه.
یاد همه بچهها و شهدای گردان زهیر و همینطور لشگر ده گرامی و راهشون پر رهرو باد