تاریخچه تیپ حضرت زهرا سلام الله علیها

حمیدرضا راستگو
معاون تیپ چهارم حضرت زهرا سلام الله علیها

مقدمه

بدیهی است که برای زنده ماندن یک حماسه نقل آن از سینه ای به سینه دیگر ضرو ری است. اگر حماسه عاشورا در ۱۴ قرن پیش تا به حال سینه به سینه نقل نمی گشت تا کنون حرفی از آن حماسه عظیم نمانده بود. گذشتگان و آیندگان با نقل روایات زندگی کرده و با آن عمر را بسر می برند. جنگ ما نیز حماسه های بس بزرگ بود که اگر حماسه ها و ایثارها وفداکاری ها و مشکلات آن سینه به سینه نقل نگردد، در کتابها و جزوات نگاشته نشود و در ذهنها باقی نماند دیری نخواهد گذشت که این حماسه عظیم فراموش شده و از خاطره ها محو خواهد شد و دیگر حرفی و رنگی از آن همه ایثار، فداکاری، رنجها، مشقتها وحماسه ها در اذهان نخواهد ماند و آیندگان از این رشادتها و شجاعتها بی‌اطلاع خواهند ماند و دیری نخواهد گذشت که این ارزشها رنگ خود را از دست داده و به ورطه فراموشی سقوط خواهند کرد. لذا برای حفظ این ارزشها هر کس در هر مسئولیتی که هست می باید در این راه سعی و کوشش فراوان مبذول دارد تا آن همه گفتنی ها ناگفته نماند. در این نوشتار سعی شده است از بدو تشکیل گروهان حضرت زینب(س) که به دستور فرماندهی لشکر حضرت سیدالشهدا (ع) که در آن زمان تیپ بود تا انتهای جنگ که چند سال از آن زمان می گذرد و تبدیل آن به گردان و بعدها به تیپ حضرت زهرا(س) که علیرغم همه مشکلات و رنجها و کمبودهای حاکم بر جبهه ها در اثر رشادتهای فراوان رزمندگان اسلام توانسته است در راه پر فراز و نشیب عملیاتها و پدافندها مسؤلیت سنگین خود را به خوبی به انجام رساند و از این امتحان الهی سر افراز بیرون آید در یک کلام اگر نگاهی به کارنامه این یگان در طول هشت سال دفاع مقدس که شامل عملیاتها، پدافند ها، فداکاریها، ایثارگریها و جانبازیهای رزمندگان انداخته شود تا همگان با حماسه ها و رشادتهای فرزندان و دوستان و آشنایان خویش آشنا شوند و آنها را قهرمانی واقعی بنامند و به مقام شامخ شهدا ارج و منزلت بالاتری قائل شوند و جانفشانیهای آنها را به فراموشی نسپارند.

 

تشکیل گروهان و عملیات والفجر۸

تشکیل این گروهان به تاریخ ۱۵/۷/۱۳۶۴ برمیگردد که در ابتدا یک گروهان از گردان حضرت قمر بنی هاشم(ع) جمعی تیپ حضرت سیدالشهدا (ع) بود که در اثر ماموریت خطیری که به این یگان ابلاغ شده بود ناچاراً باید دور از گردان مربو طه به طور مستقل در مکان دیگری مستقر میشد تا بتواند در طی ماموریت خود آموزشهای لازم را ببیند و نیروهای خود را به مرز آمادگی برساند. اولین ماموریت این گروهان که در ابتدا با نام گروهان والعادیات کار خود را شروع کرد عملیات آبی ـ خاکی والفجر۸ بود ما ماموریت غواصی در سطح آب را به عهده داشتیم که می بایست از رود خانه اروند رود و به صورت غواصی عبور نموده و به خطوط پدافندی و استحکامات دشمن می زدیم و خط را می شکستیم تا پس از پاکسازی سنگرهای دشمن و الحاق با جناحین نیروهای رزمنده گردان های دیگر با قایق خود را به ما برسانند و به پیشروی خود در عمق خاک دشمن ادامه دهند ما برای آموزش بهتر نیروها در کنار رود خانه دز که در نزدیکی شهر دزفول قرار داشت و دارای آب بسیار سرد و زلالی بود مستقر شدیم چند روزی از استقرار ما نگذشته بود که تعداد ۳۰الی۴۰ نفر نیروی بسیجی به اردوگاه ما اعزام شدند پس از رسیدن نیروهای بسیجی و توجیه آنها نسبت به انضباط در اردوگاه و بیان سایر موارد به آنها گفته شد که از تدارکات چادر بگیرند و در جاهای مخصوصی که قبلا مشخص شده بود چادر بزنند بر پایی چادرها تا غروب طول کشید و ما تازه از کار فارغ شده بودیم که صدای اذان بلند شد بعد از اقامه نماز جماعت همه افراد برای استراحت به چادر ها رفتند. از فردای آن روز کارهای آموزشی سنگین ما شروع شد. هر روز نیروها به آب ریخته می شدند و توسط مربیان کلیات مسائل غواصی به آنها آموزش داده می شد و کسانی که شنا بلد نبودند توسط مربی به آنها شنا آموزش داده می شد و آنهایی که شنا بلد بودند غواصی کار می کردند.

در کنار کار شنا و غواصی کلاسهای عقیدتی و سیاسی و سلاح نیز برگزار میشد تا نیروها از هر جهت چه از لحاظ معنوی و چه از لحاظ نظامی رشد نماید و برای عملیات از هر جهت مهیا باشند. عده ای از نیروهای بسیجی ما از شهر تهران بودند و بعضی از آنها اهل کرج و بعضی دیگر از دانشجویان مازندرانی بودند که در کنار هم مشغول یادگیری برنامه های آموزشی و تاکتیکی بودند تا پس از یادگیری آموزشهای سنگین غواصی قایقرانی تیراندازی و مانورهای مداوم شبانه در هوای سرد زمستان و برگزاری کلاسهای عقیدتی و سیاسی که جمعا حدود سه ماه بطول انجامید. نیروها آماده شدند تا که یک گام به جلو برداشته و به خط عملیاتی نزدیکتر شوند که آن موقع زمان رفتن به کنار رود کارون بود ناگفته نماند که چند هفته قبل از رفتن به کنار کارون چند تن از برادران تخریب چی نیز به ما ملحق شدند تا آنها هم غواصی یاد بگیرند و بتوانند در عملیات از میادین مین و موانع ایجاد شده برای نیروها معبر باز کنند. بعد از رسیدن ما به کنار رود کارون آموزشها همچنان ادامه پیدا کرد. ما در هوای سرد زمستان در زیر باران به آموزشهای خود ادامه می دادیم و تمام سعی خود رادر این راه به کارمی بردیم و بطور مداوم در سواحل رود خانه انواع مانورها را به مرحله اجرا می گذاشتیم تا بتوانیم ضریب موفقیت خود را در عملیات هر چه بیشتر بالاتر ببریم به همین خاطر تمام مراحل آموزشی و مانورهای ما در زیر نظر فرماندهی رده بالا قرار داشت و همواره رهنمودهایی در اجرای بهتر مانور به ما داده می شد. پیروزی و یا شکست عملیات در آن محور به نیروهای غواص بستگی داشت و اگر نیروهای غواص خط را می شکستند نیروهای بعدی با خیال راحت و با هیچگونه تلفاتی می توانستند از خط عبور کنند و به پیشروی خود ادامه دهند اما اگر خط شکسته نمیشد نیروهای دیگر نیز نمی توانستند از خط عبور کنند و یا اگر می خواستند عبور کنند باید با تلفات بسیار زیادی خط را می شکستند. مسئولیت “سنگین و خطیر بود و همه چیز به نیروهای غواص بستگی داشت که این را هم فرماندهان رده بالا می دانستند وهم ما. نیروهای غواص خستگی نمی شناختند وبه مانور ها و آموزشهای خود با وجود تمام مشکلات وکمبودها ادامه میدادند و خم به ابرو نمی آوردند. پس از چندی آخرین مانور هم با موفقیت به پایان رسید و همه برای اجرای عملیات آماده بودند. با دستور فرماندهی رده بالا نیروها را باز یک گام دیگر به جلو بردیم و به منطقه ای رسیدیم که تقریبا شبیه منطقه عملیاتی بود چه از لحاظ آب و چه از لحاظ وضعیت زمین در آن مکان نیز پس از استقرار یک مانور دیگر انجام دادیم بیش از دو روز از استقرار ما در آنجا نمی گذشت که دوباره دستور حرکت به جلو صادر شد و ما را به شهر خرمشهر بردند و داخل یک ساختمان مستقر شدیم در آنجا ما مشاهده کردیم که ماکتی از منطقه عملیاتی در آن ساختمان آماده کرده اند که نسبتا بزرگ بود و در آن تمام منطقه {منطقه عملیاتی ام الرصاص} مشخص شده بود و اینکه نیروها ی غواص چگونه و از کجا باید به خط بزنند به طور آشکار در آن نمایان بود. درماکت مشخص بود که در پشت جزیره ام الرصاص، جزایر ام البابی غربی و شرقی قرار داشت و این جزایر توسط پلهای شناور بهم مربوط بودند.

طول جزیره ام الرصاص ۸ کیلومتر و عمق آن ۸۰۰ متر بود و جزایر دیگر کوچکتر از آن بودند بعد از جزایر ام البابی غربی و شرقی باز یک پل شناور ارتباطی وجود داشت که خط اصلی دشمن بعد از آن قرار داشت که چند کیلومتر پشت خط اصلی جاده فاو – بصره بود. این منطقه از لحاظ اینکه به بصره نزدیک بود یک منطقه استراتژیک به شمار می رفت و به همین خاطر، هم برای ما و هم برای دشمن اهمیت بسیار زیادی داشت پس از توجیه نیروهای غواص بر روی کالک و ماکت، ما را به خط مقدم خودی که روبروی خط دشمن بود بردند، هدف از این کار، توجیه نیروها بر روی خود خطوط مقدم دشمن، که همان جزیره ام الرصاص بود و دیدن منطقه عملیاتی در روز، تا نیروها بهتر بتوانند با منطقه آشنا شوند. پس از استقرار در خانه های متروکه در خط مقدم نیروها را چند نفر به چند نفر به سنگرهای خودی می بردیم و از آنجا تمام خطوط دشمن و موانع آنها را با دوربین دید می زدیم و به طوری که کاملاً به منطقه مسلط شدیم. نیروها به محل های مذکور بازگشتند و با خوردن ناهار به استراحت پرداختند.

پس از چندی نیروها توسط مسئولینشان جمع شدند و توجیهات لازم داده شد و این آخرین باری بود که نیروها توجیه می شدند. توسط فرماندهی رده بالا پیغام فرستاده شد که فرمانده گروهان و معاونین و مسئولین هر محور عملیاتی به قرارگاه تاکتیکی که از ما تقریباً چند کیلومتر دورتر بود برویم. همه ما به قرارگاه تاکتیکی فرماندهی رفتیم و پس از ابلاغ ماموریت و ساعت عملیات و نامگذاری مناطق عملیاتی و اسم و رمز عملیات و رهنمودهای دیگر، راهی منطقه ماموریت محوله شدیم. هنگام برگشت از قرارگاه هوا تاریک شده بود و چشم چشم را نمی دید همگی سوار ماشین شدیم و خیلی سریع در جاده در حال آمدن بودیم چون وقت دیر شده بود و ما باید راس ساعت ۲۰ شب که عملیات شروع می شد به آب می زدیم و ۲ ساعت وقت داشتیم که از آب و موانع دشمن عبور کرده و به خط بزنیم، به همین خاطر در آن تاریکی شب با تمام سرعت در حال آمدن بودیم و چون نزدیک به منطقه عملیاتی بودیم ومنطقه به اصطلاح نظامی قفل شده بود نباید چراغ ماشین را روشن می کردیم، چون در آن صورت دشمن متوجه می شد و عملیات لو می رفت لذا با چراغ خاموش در حال آمدن بودیم،که ماشین ما با ماشینی که از مقابل در حال حرکت بود تصادف شدیدی کرد و در اثر تصادف برادر کشاورز به شدت زخمی وبیهوش شد هر کاری کردیم به هوش نیامد یک آمبولانس پیدا شد سریعا او را در آمبولانس گذاشتیم و به اورژانس برده شد ماشین خودرو خودمان به علت شدت تصادف دیگر نتوانست حرکت کند و ما در آن تاریکی شب به دنبال خودرویی بودیم که هرچه سریعتر ما را به خط برساند یک لحظه هم این فکر ما را آرام نمی گذاشت که اگر بموقع نرسیم کل عملیات به هم خواهد خورد و با این تصادفی که پیش آمد واقعا گیج شده بودیم که چه کار باید بکنیم خوشبختانه خودروئی از دل تاریکی شب پیدا شد بدون معطلی آن را نگه داشتیم و همه بچه ها را سوار کردیم و به طرف خط راه افتادیم چون به خط رسیدیم دیدیم تمامی نیروها منتظر ما هستند و بسیار ناراحت از دیرکردن ما خیلی سریع نیروها را راه انداختیم و به کنار اروند رود بردیم و تقریباً ساعت ۳۰/۲۱ که به آب زدیم نیروها گروه گروه حرکت کردند و با راهنمایی بچه های اطلاعات پس از دقایقی به آن طرف اروند رود رسیدند و در پشت موانع دشمن قرار گرفتند تلاطم آب اروند رود بسیار زیاد بود به گونه ای که گاهگاهی نیروها توسط موج به زیر آب می رفتند و دوباره بالا می آمدند خوشبختانه ما در این زمینه تلفاتی نداشتیم و همه سالم به پشت موانع دشمن رسیدیم ما چهار محور داشتیم هر محور باید به خط می زدند و خط را می شکستند و بعد از شکستن خط پاکسازی را شروع و پس از آن با محورهای دیگر الحاق می کردند هر محور دارای یک مسئول بود که با فرماندهی تیپ تماس داشت پس از باز کردن معبر توسط تخریبچیان، نیروهای غواص از موانع دشمن که مشتمل بود بر هشت پر (خورشیدی) و فوگاز و انواع سیم خاردار و دیگر موانع بود به آرامی وبی سر و صدا گذشتند.

در مقابل ما یک سنگر دشمن وجود داشت که تیربار آن کاملاً دیده می شد ما که تا چند متری او پیش رفته بودیم ولی هیچ عکس العملی از سنگر دشمن دیده نمی شد و ما پنداشتیم که یا کسی در سنگر نیست و یا خواب است. تمام معبر زده شده بود که در این زمان رمز عملیات از بیسیم خوانده شد و عملیات والفجر ۸ در تاریخ ۲۰/۱۱/۱۳۶۴ در ساعت ۲۲ آغاز شد نیروهای غواص یکی یکی به داخل کانال ارتباطی پریدند.

و اولین نفری که به داخل کانال پرید برادر صادقی بود که پس از پریدن در کانال یک عراقی را در جلو خودش دیده بود این عراقی نگهبان همان سنگری بود که در مقابل ما قرار داشت که با صدای پرش برادر صادقی از خواب بیدار شده بود و با اسلحه کلاش روبروی او قرار گرفته بود، در یک لحظه دیدیم که با قنداق اسلحه به سینه برادر صادقی زد و او را به زمین انداخت ولی برادر صادقی با یک جهش زیرکانه با سر نیزه ای که در دست داشت، بشدت به شکم آن عراقی زد و درجا آنرا به درک واصل کرد بعد از آن، درگیری شدت گرفت و برادرها که همگی وارد کانال ها شده بودند شروع به پاکسازی کردند و دقایقی نگذشته بود که توانستند سنگرهای اجتماعی و دیدبانی دشمن را پاکسازی کنند و با دیگر نیروها که از محورهای دیگر شروع به پاکسازی کرده بودند، الحاق نمایند. حدود ۲۰ دقیقه از آغاز درگیری گذشته بود که نیروهای دیگر از جمله برادر شهید شاه حسینی را دیدم که خود را با قایق به خط دشمن رسانده و پیش ما آمدند. پس از یافتن راه عبور از میان نخل های منطقه و رسیدن نیروهای دیگر آنها را به جلو هدایت کردیم و آنها عملیات را در عمق خاک دشمن به پیش بردند. کار ما تمام شده بود لذا تا صبح در سنگرهای دشمن استراحت کردیم و صبح زود با قایق به عقب آمدیم و بعد از گرفتن لباس و سایر ملزومات دیگر به حمام رفتیم و در مدرسه ای در خرمشهر که دیگر نیروها در آن مستقر بودند به استراحت پرداختیم در این عملیات ما تعداد بسیار کمی شهید و مجروح دادیم و توانستیم با تحمل مشکلات از تلفات بیشتر جلوگیری کنیم و همه از این مطلب خوشحال بودیم ما تعداد ۷ نفر شهید و زخمی داشتیم برادران خاتمیان، ملکی و گنجی در این عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمدند ولی در مقابل تعداد بسیار زیادی از نفرات دشمن را به درک واصل کردیم و توانستیم ضربه بسیار شدیدی در این منطقه توسط دلیر مردان غواص به آنها وارد کنیم که بعداً خود دشمن نیز به آن اقرار کرد. هدف از عملیات والفجر ۸، این بود که چون این منطقه به شهر بصره نزدیک بود و لذا دشمن به خیال اینکه در این منطقه اگر عملیاتی شود هدف اصلی آن گرفتن شهر بصره خواهد بود به همین خاطر پس از سقوط جزیره ام الرصاص، دشمن تلاش زیادی برای باز پس گیری این منطقه کرد و تمام هم و غم خود را در این جا متمرکز کرد و از طرفی چون هم زمان با درگیری ما در جزیره ام الرصاص، رزمندگان لشکرهای دیگر اسلام در منطقه عمومی فاو عملیات کرده بودند. دشمن با این دید که هدف اصلی ما بصره می باشد توان اصلی خود را از منطقه فاو به بصره منتقل کرده بود.

 و بر همین اساس رزمندگان اسلام به راحتی منطقه استراتژیک فاو را از چنگال دشمن بعثی آزاد کردند و عملیات ام الرصاص که توسط نیروهای غواص ما انجام گرفت یک عملیات فریب و فرعی بود و عملیات اصلی همان عملیات منطقه عمومی در فاو بود اهمیت این عملیات تا به آن حد بزرگ بود که بعد از آزاد سازی شهر فاو، فرماندهان رده بالا گفتند که آزادی شهر فاو را مدیون نیروهائی هستیم که در ام الرصاص عملیات کردند :    

در عملیات والفجر ۸ جزیره ام الرصاص، شهر فاو و جاده های فاو –بصره و فاو –البحار و فاو – ام القصرو دریاچه نمک آزاد شد.

 

پدافند جاده فاو – البحار

پس از بازگشت همه یگانها، نیروهای تیپ همگی در مدرسه ای که محل استقرار نیروها بود جمع شدند و فرماندهی تیپ شروع به سخنرانی برای نیروها کرد و به دنبال آن سخنرانی همه نیروها اعلام آمادگی کردند تا در عملیاتی دیگر شرکت داشته باشند.به همین خاطر بعد از چند روز اعلام آماده باش داده شد و همه باید آماده می شدند تا برای انجام عملیاتی دیگر عازم جبهه های جنگ شوند. دومین ماموریتی که به گروهان ما داده شد، ماموریت پدافند در منطقه عمومی فاو در حد فاصل جاده فاو – البحار بود که در تاریخ ۱/۱۲/۱۳۶۴ انجام گرفت و هدف از این عملیات پدافندی، تثبیت منطقه عملیاتی بود که توسط نیرو های لشکرهای دیگر آزاد شده بود. پس از آماده شدن نیروها، همگی سوار اتوبوسها شدند و به طرف منطقه به راه افتادند و بعد از چند ساعتی به رودخانه بهمنشیر رسیدیم که دشمن با هواپیماهای خود پل روی رودخانه را زده بود و اتوبوسها نمی توانستند از آنجا جلوتر بروند، پس از یکی دو ساعت معطلی تعدادی کامیون در آن سوی پل آماده شده همه نیروها از پل تخریب شده که نفر به سختی می توانست از آن عبور کند رفتند و در آن طرف پل سوار کامیونها شدند و کامیونها به طرف فاو حرکت کردند چند ساعتی از حرکت ما نگذشته بود که هواپیماهای دشمن بالای سر ما مشاهده شدند در همین حین یکی از هواپیماهای دشمن توسط پدافند هوایی ایران زده شد و ما همه نظاره گر سرنگونی آن هواپیما بودیم و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدیم ما دوباره به مسیر خود ادامه داده که پس از چند کیلومتری حرکت، یکی از هواپیماهای جنگی دشمن به طرف ستون ما به پایین آمد و دو راکت خود را در نزدیکی ما رها کرد و در ۵۰ متری ستون به زمین خورد و منفجر شد و ستون خودرویی نیروهای در حال حرکت باز ایستادو همه نیروها از کامیونها به بیرون پریدند و به پشت خاکریزی که در آنجا بود پناه بردند، پس از چند دقیقه ای اوضاع آرام شد و نیروها به طرف کامیونها برگشتند، یکی از کامیونها که راکت به نزدیکی آن اصابت کرده بود اکثر نیروهایش شهید یا مجروح شده بودند. شهدای آن ازجمله شهید شاه حسینی، شهید عبدی،شهید ابوطالبی و تعدادی پیک گردان و بی سیم چی گردان نیز شهید و مجروح شدند پس از اعزام مجروحین و شهدا با آمبولانس به اورژانس و جمع و جور شدن بچه ها همه نیروها سوار کامیونها شده و به طرف فاو به راه افتادند که هوا هم آرام آرام رو به تاریکی می رفت ساعت ۳۰/۲۰ بود که به اردوگاه تیپ که در روستایی متروکه در منطقه خسرو آباد در طرف خودی اروند رود قرار داشت رسیدیم و در جاهای مخصوص که از قبل تعیین شده بود مستقر شدیم بعد از دو سه روز، آماده اعزام به خط مقدم شدیم ما را از مسیر نهری که به اروند رود مرتبط بود و به اصطلاح از مد خلیج فارس و اروند رود به وجود می آمد و در آن قایق انداخته بودند، قصد داشتند عبور دهند و به خط اعزام کنند.در هر ۲۴ ساعت ۲ بار در خلیج فارس و اروند رود جزر و مد می شد و آب نهر نیز بالا می آمد و قایق ها می توانستند در آن تردد کنند خلاصه در اولین فرصت سوار قایق ها شدیم و به طرف اروند به راه افتادیم و پس از چند دقیقه به آن سوی اروند رسیدیم، از آنجا هم گذشتیم و بعد از چند دقیقه به سواحل شهر فاو رسیدیم، از قایقها پیاده شدیم چند دستگاه خودرو در آنجا آماده شده بود و مارا با آنها به نزدیکی خط بردند و درپشت خاکریزی در داخل سنگرها مستقر شدیم. هنگام غروب گروهان ما را مجدداً سوار خودروها کردند و تا یکی دو کیلومتری خط مقدم بردند، مسئولین که زودتر به منطقه رفته بودند پس از رسیدن نیروها آنها را به طرف خط، هدایت کردند. قبل از ما گردان حضرت علی اصغر (ع) به منطقه آمده و در منطقه در جاده فاو – البحار عملیات انجام داده بود و چند کیلومتری پیشروی کرده بود سپس ما را به خط مقدم بردند و جایگزین نیروهای قبلی کردند ما در منطقه آزاد شده مستقر شده و مشغول سنگر سازی شدیم چند ساعتی نگذشت که تعدادی سنگر اجتماعی و دیده بانی زده شد. نزدیکی های صبح بود که دشمن پس از ریختن چند ساعت آتش سنگین شروع به پاتک نمود که، با اقدام بموقع و هوشیارانه نیروهای ما مواجه شدند و در اثر این درگیری سنگین مجبور به عقب نشینی شدند و نیروهای ما آنها را تعقیب کردند و پس از کشتن چند تن از آنها، ۳ نفر از آنها را به اسارت خود در آوردند و به پشت جبهه فرستادند آتش دشمن بسیار سنگین بود و دیوانه وار آتش می ریخت. و بچه ها با تمام شجاعت و شهامت و ایثار در زیر آتش سنگین در مقابل دشمن ایستاده بودند و ترس به دل خود راه نمی دادند و مردانه جانفشانی می کردند.درگیریها تا صبح ادامه داشت و با بالا آمدن خورشید حجم آتش دشمن نیز کاهش پیدا می کرد و به طوری که دیگر تحرکی از جانب دشمن دیده نشد اما با فرا رسیدن شب دشمن دوباره شروع به ریختن آتش بر سر بچه ها کرد که در اثر شدت حجم آتش دشمن تعدادی از برادران زخمی شده و به عقب فرستاده شدند که از جمله آنها حاج عبد الله نوریان که مسئول گردان تخریب و مهندسی رزمی تیپ بود که در حال دادن دستورات لازم به لودر برای زدن خاکریز زخمی شد و پس از چند ساعتی به شهادت رسید همچنین برادر مرادیان نیز همانجا مجروح شدند که بعداً همین مجروحیت منجر به قطع شدن یکی از پاهایش گردید. شب بعد نیز نزدیکی سحر، دشمن دوباره توسط نیروهای کماندوئی خود اقدام به پاتک کرد که این بار نیز مجبور به تحمل شکست و عقب نشینی شد. نیروهای گردان ما همان شب با گروهان دیگر تعویض شدند و به عقب آمدند. پس از آمدن به عقب در اردوگاه به استراحت پرداختند. در این عملیات تعداد ۲نفر شهید وچند نفر مجروح داشتیم.

 

تاسیس گردان حضرت زینب (س) و عملیات سیدالشهداء درفکه

 با اتمام ماموریت پدافندی فاو به اردوگاه کوثر در نزدیکی اهواز رهسپار شدیم و پس از چند روزی استراحت، وگرفتن آمار و ارقام،کلیه نیروها به مرخصی رفتند پس از اتمام مرخصی نیروها در اردوگاه اصلی خود که در نزدیکی شهر دزفول و در کنار رود خانه دز قرار داشت مستقر شدند. استقلال کامل گروهان ما از اینجا شروع شد و با صحبتهایی که توسط فرماندهی گروهان،با فرماندهان رده بالا انجام گرفته بود گروهان از گردان حضرت قمر بنی هاشم(ع)جدا وبه یک گروهان مستقل تبدیل شد. کار اصلی این گروهان،که نامش را گروهان حضرت زینب (س)گذاشتیم، غواصی بود وما تمام آموزشهای خودرابیشتر دراین زمینه انجام میدادیم. باگرفتن تعدادی لباس غواصی وقایق وچیزهای دیگر کار خودرا شروع کردیم. پس از رسیدن نیروهای جدید،چادرهای جدیدی، توسط آنها برپا شد و فردای آن روز آموزشهای مربوطه به غواصی شروع شد که از آن جمله، آموزش شنا، قایقرانی،پاروزنی و غواصی در سطح و آموزش انواع سلاحها و کلاسهای عقیدتی سیاسی و دیگر آموزشهای مربوطه بود که برادران باتمام توان آموزشها را انجام میدادند. پس از یکی دو ماه آموزش وتمرین با آمدن نیروهای جدید سپاهی و بسیجی، از فرماندهی رده بالا ابلاغ شد که گروهان به گردان تبدیل شود و بدین صورت گردان حضرت زینب (س)تاسیس گردید و با آمدن تدریجی نیروهای جدید سه گروهان به نامهای القدر، القارعه، الحدید و همچنین یک گروهان ادوات تشکیل شد. پس از یکی دو ماه دیگر آموزش و تمرینات نظامی دشمن بعثی در چند جبهه تکهای وسیعی با نام دفاع متحرک از جمله در فاو، منطقه عمومی مهران، فکه و شرهانی را شروع کرد که تک فاو به شکست انجامید، ولی توانست مهران و قسمت هایی از جبهه فکه و شرهانی را به تصرف خود در آورد.

در همین حین به تیپ سیدالشهدا (ع) ابلاغ شد که از منطقه فکه به دشمن یورش برد تا از پیشروی بیشتر دشمن جلوگیری شود. از طرف فرماندهی تیپ نیز به گردان ما ابلاغ شد هر چه سریعتر نیروها آماده و به منطقه فکه راهی شوند. در پی همین فرمان همه نیروهای گردان آماده شدند و در این زمان سومین ماموریت ما که عملیات در فکه بود آغاز شد. این عملیات در تاریخ ۱۳/۲/۶۵ صورت گرفت و هدف آن، انهدام دشمن در منطقه و جلوگیری از پیشروی و مسدود کردن راه او و به عقب زدن دشمن بود. لذا نیروهای اطلاعات تیپ و فرماندهان رده بالا زودتر به منطقه رفته بودند و با شناسایی منطقه و حدود پیشروی دشمن، منتظر رسیدن نیروها بودند. گردان ها به نزدیکی منطقه رسیدند و بلافاصله به منطقه عملیاتی روانه شدند. چند گردان وارد عمل شدند که گردان ما نیز قسمتی از عملیات را به عهده داشت. دشمن از ترس تک ما آتش زیادی در منطقه می ریخت و تیرهای رسام و منورهای متعدد همه جا را روشن کرده بود گردان ما با سه گروهان در زیر آتش شدید دشمن آرام آرام خودش را به نزدیکی خط تماس رساند و تقریباً یک ساعت طول کشید تا به زیر پای دشمن رسیدیم. در آنجا گروهان ها از هم جدا شدند و هر گروهان سراغ کار خود در قسمتی از خط مقدم که به آنها محول شده بود رفتند تا کار خود را شروع کرده و به خط بزنند. ما به زیر پای دشمن که در بالای تپه ماهورهای منطقه مستقر شده بود رسیدیم. دشمن تانک ها و نیروهای بسیار زیادی به منطقه آورده وبالای تپه ماهور مستقر کرده بود بعد از تفکیک نیروها و قرار گرفتن هر کس در جای خود واستقرار خط آتش و تیربارچی ها و آرپی جی زنها عملیات آغاز شد و با تیراندازی تیربارها و آرپی جی ها، دیگر نیروهای باقیمانده با پشتیبانی آتش خود به کنار تانکها رسیدند وبا انداختن نارنجک به داخل تانکها و سنگرها آنها رامنهدم کردند که در نتیجه آن دشمن پا به فرار گذاشت وخط به تصرف ما درآمد. این عملیات در اول شب انجام شد و پس از گرفتن خط و مستقر شدن در آن به دستور فرماندهی رده بالا تا صبح ما به عقب آمدیم در این عملیات گردان ما تعدادی شهید و مجروح داد از جمله آنها شهید محسن صادقی بود. در این عملیات نیز ما توانستیم تعداد زیادی تانک و نفربر و دیگر تجهیزات و مهمات دشمن را منهدم کرده و تعداد زیادی از نفرات دشمن را به درک واصل کنیم.

 

عملیات شرهانی

بعد از عملیات سیدالشهداء (ع) نیروها برای استراحت به اردوگاه آمدند سه چهار روز بعد از این عملیات نگذشته بود که دشمن دوباره شروع به تک سنگینی موسوم به تک های دفاع متحرک از منطقه عمومی شرهانی کرد. چهارمین ماموریت ما در منطقه عمومی شرهانی بود که به دنبال این تک سنگین دشمن در تاریخ۱۷/۲/۱۳۶۵انجام گرفت.هدف از این عملیات جلوگیری از پیشروی بیشتر دشمن و عقب زدن آن از مناطق اشغال شده بود. درپی این تک دشمن،به گردان ما ابلاغ شد که به منطقه شرهانی عزیمت نماید. لذا نیروهای گردان سریعاً تجهیز شده و جیره و مهمات لازم را دریافت کرده و با آمدن اتوبوس ها نیروها راهی منطقه شدند در طی مسیر هواپیما های دشمن پلی را که در۲۰۰ متری ما قرار داشت بمباران کرد تا نیروها نتوانند خودشان را به خط برسانند. اما خوشبختانه پل آسیب چندانی ندید و نیروها به سلامت از آن عبور کردند پس از رسیدن به منطقه بچه ها از اتوبوس ها پیاده و راهی منطقه شرهانی شدند و پس از یک در گیری سنگین با دشمن توانستند جلوی پیشروی دشمن را بگیرند و دشمن را به عقب برانند.

بعد ازاتمام کار درمنطقه عمومی شرهانی نیروها به عقب برگشته و به استراحت پرداختند. سه الی چهار روز از برگشت نیروها نگذشته بود که از طرف فرماندهان رده بالای سپاه ابلاغ شد که مجدداً دشمن پیشروی مختصری را در همان منطقه شرهانی داشته و مناطقی را نیز اشغال نموده است لذا هر چه سریعتر باید جلوی پیشروی دشمن گرفته شود واین عملیات به تیپ محول شد. فرماندهی تیپ سیدالشهداء(ع) در پی آن به تمام گردان های تابعه دستور آماده باش داده و به تمام گردانها ابلاغ نمود که هر چه سریعتر نیروها را آماده نمایند از جمله گردان ما. به دنبال فرمان آماده باش مسئولان گردان تمام نیروها را به خط کرده و شروع به توجیه نمودن نیروها نمود. سپس بچه ها با سرعت تمام تجهیزات لازم را برداشته و سوار اتوبوسها شدند تا راهی منطقه عملیاتی شوند. پنجمین ماموریت ما در این زمان رقم خورد و هدف آن انهدام تجهیزات دشمن و باز پس گیری مناطق اشغال شده و استقرار و تثبیت منطقه بود. این عملیات در تاریخ ۲۱/۳/۶۵ انجام گرفت. نیروها شبانه سوار اتوبوسها شدند و با قلبی آکنده از عشق به خدا و خلوص نیت به سوی دشمن روانه شدند پس از چند ساعت به منطقه مربوطه رسیدیم.

نیروها از اتوبوسها پیاده و در پشت خاکریزهای موجود در دو سه کیلومتری خط مقدم مستقر شده و منتظر دستور ماندند عملیات آغاز شد و چند گردان از تیپ سیدالشهدا (ع) وارد عملیات شدند که ما از دور شاهد و ناظر بر عملیات بودیم منورها و تیرهای رسام از دور به چشم دیده میشد و صدای انفجار گلوله های توپ و خمپاره به گوش میرسید چند ساعتی از عملیات گذشت اما چون ما در این عملیات ماموریت احتیاط را داشتیم هنوز وارد عمل نشده بودیم نزدیکی صبح بود که صدای گلوله ها کمتر شد، ولی هنوز به گردان ما دستور انجام کار داده نشده بود بعد از چند ساعت که از روز گذشت به فرماندهی گردان دستور داده شد که نیروها با توجه به وضعیت منطقه نیاز به وارد عمل شدن گردان شما نیست ونیروها را به عقب ببرید. نیروها را به اردوگاه آوردیم و برادران برای استراحت به چادرهایشان رفتند. ما در این عملیات نقشی نداشتیم و به همین دلیل هم تلفاتی ندادیم. با ملاحظه اینکه اوضاع آرام شده بود و از طرف دشمن دیگر تحرکی دیده نشده بود پس از گذشت چند روز تصمیم گرفته شد که به نیروها مرخصی داده شود. نیروها به مرخصی رفتند و بعد از اتمام مرخصی دوباره به منطقه عزیمت نموده و به اردوگاه آمدند. در این زمان بود که تیپ سیدالشهداء (ع) از طرف فرماندهی سپاه به لشکر سیدالشهداء(ع) تبدیل شد. پس از عزیمت نیروها به اردوگاه و آمدن نیروهای جدید فرماندهی گردان سازماندهی جدیدی را درگردان پیاده کرد که مطابق آن سازماندهی آموزشهای مربوط به غواصی آغاز شد و نیروها شروع به یادگیری آموزشهای جدید کردند.

 

پدافند جزیره مجنون جنوبی

 بعد از عملیات شرهانی و بازگشت نیرو ها از مرخصی بچه ها به طور شبانه روزی با قبول رنجها و مشکلات فراوان با جان و دل استقامت کرده و آموزشها را طی می نمودند حدود چهار هفته ای گذشت باز از طرف فرماندهی لشکر به گردان ابلاغ شد که خود را برای رفتن به جزیره مجنون جنوبی آماده کند ویک گروهان هم آماده برای عملیات در منطقه دیگری که در آن موقع نامش را به ما نگفتند، بماند. فرماندهی گردان به علت کمبود نیرو نتوانست گروهان را برای عملیات به منطقه بفرستد ولی به نیروها ابلاغ کرد که جهت رفتن به جزیره جنوبی مجنون آماده شوند. ششمین ماموریت گردان، پدافند در جزیره جنوبی مجنون بود که در عملیات خیبر در تاریخ ۳/۱۲/۱۳۶۲ آزاد شده بود. این جزیره در شرق بزرگراه بصره – العماره قرار دارد که هدف از این ماموریت، حفاظت از این منطقه بود که در تاریخ ۱/ ۵/۶۵  صورت گرفت.

یکی دو روز جلوتر فرماندهان گردان و گروهان ها و معاونین آنها به منطقه مربوطه اعزام تا با منطقه محوله به گردان آشنایی کامل پیدا کرده و خط خودی و دشمن را مورد بررسی قرار دهند تا از کم و کیف خط خودی و دشمن اعم از کانالها، سنگرهای اجتماعی و دیده بانی و مسائل تدارکاتی و و دیگر موارد با خبر شوند. پس از بررسی و توجیه منطقه، فرماندهان به اردوگاه برگشتند و پس از آماده کردن نیروها و تجهیز آنها از نظر سلاح، آذوقه و مهمات به منطقه عزیمت کردیم وقتی به منطقه رسیدیم نیروها را شبانه به خط بردیم و با گردان مستقر در خط تعویض نمودیم که این کار به علت دوری راه و سنگرها و آتش شدید دشمن تا نزدیکی های صبح به طول انجامید. به هرحال بدون هیچ تلفاتی نیروها در خط مستقر شدند. در این خط به علت اهمیت آن، چه برای ما چه برای عراق هیچ موقع آتش خودی و آتش دشمن قطع نمی شد و هر لحظه تهدیدی جدی از طرف دشمن وجود داشت. دشمن بعثی بعد از عملیات حماسه ای و بزرگ خیبر که رزمندگان اسلام با جانفشانیها و فداکاریها و ایثارهای فراوان، که تصور آن بر دشمن غیر ممکن بود،این جزیره بزرگ را ازدست دشمنان اسلام آزاد کرده بودند و با پاتکهای سنگین نتوانسته بود دوباره این منطقه را از چنگ رزمندگان اسلام در آوردند لذا بالاجبار مایوس شده بود. ولی پس از چندی سیاست جنگی سنگر به سنگر و یا قدم به قدم را اتخاذ نموده یعنی میخواست با عملیاتهای کوچک و ایذایی که انجام میداد حداقل در هر عملیات چندین سنگر جلوی خط مقدم را تصرف کند به همین منظور هر چند روز یکبار این کار را انجام میداد که دشمن در این سیاستش تا حدی هم موفق شده بود و توانسته بود در عرض سه سالی که از آزادی این منطقه میگذشت، یعنی از سال ۶۲ تا سال ۶۵ حدود چند کیلومتری از این منطقه را اشغال کند. جزیره جنوبی مجنون، دارای ۳ پد (جاده) در روی آب بود که هر پد به فاصله یک کیلومتر از هم قرارداشت که بنامهای{ پد غربی، پد شرقی، پد مرکزی} معروف شده بود و نیروهای خودی تا عمق دو کیلومتری پدها در مقابل دشمن قرار داشتند و نیروهای دشمن نیز روبروی ما و در پدهای فرعی که با گذشت زمان احداث نموده بودند مستقر بودند گردان ما در روی پد مرکزی قرار داشت. اگر دشمن موفق میشد این سه پد را اشغال نماید درآن صورت میتوانست تمام جزیره جنوبی مجنون را تصرف کند و از طرفی جزیره شمالی مجنون نیز به آسانی سقوط میکرد به همین خاطر بود که دشمن تمام تلاش خود را به کار میگرفت تا نیروهای ما را در این جبهه با آتش سنگین و یا بعضأ با عملیاتهای ایذایی خود مستاصل نماید و با وارد آوردن ضربه روحی در اثر آتش سنگین به نیروهای ما آنها را تضعیف و خسته کند و با یک عملیات بزرگتر جزیره را به تصرف خود درآورد به هر حال منطقه بسیار استراتِژیک و حساس بود و نیروهای ما نیز این را به خوبی میدانستند. ما در این جبهه در چند بعد جنگ و مبارزه داشتیم جنگ با نفرات دشمن، جنگ با آتش سنگین دشمن چه منحنی زنها و چه توپهای مستقیم تانک، جنگ طاقت فرسا با گرمای سوزان جنوب، جنگ با مگسها، پشه ها، عقربها و رطیل ها، جنگ با بی آبی و بی غذایی و…. ولی دشمن این همه مبارزه این همه رنجها و مشقتها را با نشان دادن کفر خود برای نیروها آسان کرده بود و بچه ها با کمال اخلاص و از خود گذشتگی احساس سستی و سختی و عجز و ناتوانی به خود راه نمیدادند و با استقامت خویش و با عمق ایمان دشمن را مستاصل کرده بودند و به دشمن ثابت کرده بود که تنها تجهیزات جنگی نمی تواند راه گشا باشد. بهر حال نیروها پس ازاستقرار در سنگرهای دیده بانی و اجتمایی کار خود را آغاز کردند، سنگرها باید تکمیل و تعمیر می شد. کانال ارتباطی بر روی پد باید کنده میشد تا نیروهای خودی بتوانند درآن تردد نمایند و با عقبه تماس داشته باشند ودیگر کارهای لازم که هر روز و هر شب در گرمای شدید و زیر آتش سنگین دشمن انجام میگرفت و پستهای نگهبانی نیز ۲۴ساعته برپا بود روزی نبود که خبر شهادت یا مجروح شدن تنی از برادران به ما نرسد در خط مقدم اگر کسی مجروح یا شهید می شد، باید تا شب در سنگر می ماند تا با قایق بروند و او را به عقب بیاورند، چون به علت تکمیل نبودن کانال ارتباطی، پد در دید مستقیم دشمن بود و نمی شد در طول روز به روی پد رفت وبه محض دیدن کمترین تحرکی پد را با آتش سنگین می کوبیدند بنابراین ما مجبور بودیم هر ۴۸ ساعت به ۴۸ ساعت نیروها را تعویض نموده و به عقبه بفرستیم تا استراحت نمایند و خستگی این دو روز را از تن خارج کنند دوباره آمادگی لازم برای رفتن به خط را پیدا کنند وقتی نیروها تعویض میشدند میدیدم که تجهیزات و سر صورت آنها به خاطر عرق بیش ازحد و گرد خاکی که به چهره شان نشسته کاملا گل آلود شده و در عرض این دو روز بوی تعفن گرفته اند و این حاکی از آن بود که در آن گرما وآتش، چه استقامتی از خود به خرج داده اندوچه ایثارها که نکرده اند،حتی بعضی ها گلایه هم می کرده اندکه چرا ما را به عقب آوردید ما حاضر بودیم باز هم در خط بمانیم آری از این همه ایثارها وفداکاریها هرچه گفته یا نوشته شود، باز هم کم است وگفته ها ونوشته ها وشنیده ها از فهم ودرک این همه گذشت وایثار عاجزند. بهر حال حدود یک هفته از استقرار ما نگذشته بود که عملیات کربلای یک در جبهه عمومی مهران از طرف نیروهای جمهوری اسلامی ایران آغاز شد حماسه های آن را همه شنیده اند که این عملیات منجر به آزادی مهران وارتفاعات مهم واستراتژیک قلاویزان گردید ودل همه مردم را شاد نمود. دراین عملیات لشکر ۱۰سیدالشهداء (ع)شرکت داشت و ما تازه آن موقع فهمیدیم که به گردان ما گفته بودند یک گروهان برای عملیات آماده کنید و فرمانده گردان به علت کمبود نیرو نتوانسته بود تقبل نماید، همین عملیات بود. بهر حال عملیات با موفقیت انجام شد و به دنبال عملیات نیروهای ما می گفتند ای کاش، ما هم در آن عملیات شرکت داشتیم به همین خاطر بعضی ها بسیار ناراحت بودند، اما طولی نکشید که ورق برگشت چرا که دشمن به علت شکست مفتضحانه اش در کربلای ۱ حمله گسترده های را در جزیره جنوبی مجنون، برنامه ریزی کرده بود تا آن شکست خود را با این طریق جبران کند. درست دو سه روز بعد ازعملیات کربلای۱ دشمن عملیات خود را در جزیره جنوبی مجنون آغاز کرد که شبانه با حمایت آتش سنگین، قصد تصرف مواضع ما را داشت عملیات دشمن از پد مرکزی که ما در آنجا مستقر بودیم و پد شرقی شروع شد. الحمدالله نیروها که از این تک دشمن بوسیله امداد غیبی پروردگار توانا به موقع با خبر شدند بر روی نیروهای دشمن، که در حال عبور از معبر به طرف نیروهای ما بودند آتش گشودند. وبا حمایت آتش تیر بار و آرپی جی توانستند دشمن را فراری داده و تک دشمن را با وارد آوردن تلفات سنگین به دشمن بعثی، با ناکامی مواجه سازند دشمن در اثر این مقاومت دیگر نتوانست تا مدت زیادی در آن منطقه عرض اندام کند و بچه ها کاملاً بر آنها مسلط شدند. پس از این تک دشمن مجبور به عقب نشینی شد، پس از چند روز که از این ماجرا گذشت ماموریت ما در آن منطقه به پایان رسید و گردان دیگری خط را از ما تحویل گرفت و ما به اردوگاه خود در سد دز بازگشتیم تا نیروها به استراحت بپردازند از این عملیات پدافندی گردان ما حدود ۱۲ نفر شهید و حدود ۵۰ نفر مجروح تقدیم انقلاب نمود.

 

عملیات کربلای ۲ در حاج عمران

پس از فراغت از جزیره جنوبی مجنون و بازگشت به اردوگاه بچه ها به مرخصی فرستاده شدند تا پس از تجدید قوا و با روحیه ی بالاتری به مناطق جنگی باز گردند.

بعد از بازگشت نیروها به منطقه ازطرف فرماندهی رده بالا به گردان دستور داده شد تا اردوگاه خود را تغییر دهد و به اردوگاه لشکر که در آن زمان در محلی به نام قلاجه و مابین شهر اسلام آباد غرب و شهر ایلام بود برویم ما نیز به دنبال همین دستور پس از جمع آوری چادرها و دیگر لوازم و وسایل گردان توسط اتوبوس و کامیون راهی اردوگاه جدید شدیم و پس از رسیدن به اردوگاه قلاجه به نقطه ای که برای ما انتخاب کرده بودند رفتیم بچه ها سریعاً دست به کار شدند و تا اوایل شب چادرها زده شد و دیگر کارهایی که باید انجام می شد تقسیم کار شده و به گروهان های مختلف سپرده شد تا هر گروهان کار خود را انجام دهد تا فرا رسیدن شب همه کارها به غیر از زینبیه گردان که نیمه تمام ماند انجام شد، پس از چند روز هم زینبیه گردان هم به اتمام رسید و برای انجام کلاسها ونماز جماعت و دعا و مسائل دیگر آماده شد ما در این مکان دیگر آموزش غواصی نداشتیم و چون منطقه کوهستانی بود به آموزشهای پیاده و تاکتیکهای عملیات کوهستان پرداختیم آموزشها عبارت بودند از برگزاری کلاسهای رزمی و نظامی، آموزش انواع سلاحها، آموزش جنگ کوهستان آموزش عقیدتی و سیاسی و همینطور برنامه های پیاده روی ها و انجام مانور. پس از گذشت یک ماه از شروع آموزشهای ما از طرف فرماندهی رده بالا به گردان فرمان آماده باش داده شد گردان نیز خود را آماده کرد تا بموقع وارد عمل شود یکی دو روز بعد از فرمان آماده باش مجدداً ابلاغ شد تا برای انجام عملیاتی در منطقه نامعلوم گردان باید به یک مکان دیگر منتقل شود آن مکان جایی نبود مگر منطقه ای در نزدیکی شهر مهاباد در استان کردستان. گردان پس از جمع آوری وسایل و امکانات لازم به غیر از چادرها به راه افتاد. بعد از گذشت چند ساعت به مکان مورد نظر رسیدیم در آنجا پادگانی وجود داشت به نام شهید «زین الدین » که باید در آنجا مستقر می شدیم بچه ها از ماشینها پیاده شدند و پس از خالی کردن وسایل و امکانات در محل از قبل تعیین شده در کنار دیگر گردان ها مستقر شدیم البته قبل از حرکت ما از اردوگاه قلاجه دو سه گردان از لشکر به منطقه عملیاتی مورد نظر رفته بودند و به همراه چند لشکر و تیپ دیگر عملیات را آغاز کرده بودند این عملیات عملیات کربلای ۲ بود که در تاریخ ۹/۶/۱۳۶۵ در منطقه عمومی حاج عمران در «ارتفاعات ۲۵۱۹، شهدا، کدو، ساکران، و ارسو گرده »کوه انجام شد هدف از این عملیات باز پس گیری مناطق اشغال شده و پیشروی در خاک دشمن و انهدام آنها بود یکی دو روز پس از استقرار ما در پادگان شهید زین الدین به گردان ما ابلاغ شد که به منطقه عملیات کربلای ۲ اعزام شود هفتمین ماموریت گردان در این مکان بود لذا به دنبال این فرمان گردان سریعا خود را به منطقه عملیاتی رساند و آماده انجام عملیات شد فرمانده گردان و معاونین آن به قرارگاه تاکتیکی لشکر که در پشت ارتفاع کدو قرار داشت رفتند تا کسب تکلیف نمایند. در همان شب محدوده ماموریتی گردان مشخص و ابلاغ شد. اما جلوتر از ما گردانهای دیگر باید وارد عمل می شدند و در صورت موفقیت آمیز بودن کار آنها نیز وارد عمل می شدیم اما پس از چند ساعت به عللی، که ما نمی دانستیم عملیات منتفی اعلام شد و گردان نیز طبق دستور به پادگان زین الدین برگشت. چند روزی در پادگان بودیم و در این مدت آموزشهای جنگ کوهستان و انجام مانور را ادامه می دادیم. و به علت کوچکی پادگان شهید زین الدین و تراکم نیروها از فرماندهی لشکر دستور داده شد به دنبال مکانی بزرگتر برای استقرار گردان باشیم پس از پیگیری های متعدد و دیدن چند جا، عاقبت به یک پادگان بزرگتری در حوالی شهر مهاباد به نام پادگان شهید بروجردی رهسپار شدیم. پس از رسیدن به محل بچه ها داخل آسایشگاه ها را آب و جارو کرده و در آنها مستقر شدند این روزها همزمان با محرم بود هر شب مراسم دعا، سینه زنی و مداحی برقرار بود و چون گردان های دیگر در آنجا مستقر بودند لذا گردانها به وسیله دسته های سینه زنی به محل استقرار یکدیگر دسته کشی می کردند. حدود دو سه هفته ای در این پادگان مشغول کار و آموزش بودیم که دستور داده شد به اردوگاه « قلاجه» برگردیم ما نیز بلافاصله تمام وسایل و امکانات مان را جمع کرده و آماده حرکت شدیم هنگامی که به اردوگاه قلاجه رسیدیم جمعی از برادران بسیجی به پیشواز ما آمده بودند و به ما خیر مقدم می گفتند این برادران کسانی بودند، که در طول این مدت که در اردوگاه زین الدین بودیم از تهران و کرج اعزام شده و به گردان ماپیوسته بودند که توسط یکی از معاونین گردان، سازماندهی موقتی به آنها داده شده بود. به هر حال پس از پیاده شدن از ماشین ها همه به چادرهایشان، که از قبل مهیا شده بود، رفتند تا به استراحت بپردازند.

 

عملیات کربلای ۴

تا حدود دو ماه بعد از عملیات کربلای ۲ گردان در اردوگاه قلاجه استقرار داشت که در طول این دو ماه برنامه های آموزشی و نظامی چون قبل برپا بود و هر روز صبح صبحگاه انجام می شد و پس از آن فرماندهی گردان در رابطه با مسائل روز و مسائل مبتلا به برای نیروها، صحبت می کردند. در طی این زمان بعضی از نیروهای بسیجی بودند که با تسویه از گردان به خانه هایشان برگشتند و بعضی نیز به گردان ملحق می شدند. پس از گذشت دو ماه، از فرماندهی رده بالا ابلاغ شد که باید لشکر به طرف جنوب حرکت کند لذا تمام نیروهای لشکر از جمله گردان ما آماده حرکت شدند و پس از جمع آوری وسایل و امکانات لازم بوسیله اتوبوس و کامیون بطرف منطقه جنوب کشور حرکت کردیم پس از رسیدن به جنوب، هرگردان به سمت اردوگاه مخصوص خود رفت ما نیز به اردوگاه خود در نزدیک شهر دزفول کنار رود خانه «دز»رفتیم و چادرها را برپا کرده و در آنجا مستقر شدیم. از فردای آن روز باز آموزشهای مربوط به غواصی و همینطور پیاده را شروع کردیم و نیروهای بسیجی به طور فوق العاده ای در این آموزشها شرکت و خود را برای انجام عملیات احتمالی، که هنوز خبر نداشتیم در چه منطقه ای خواهد بود آماده می کردند. بهر حال آموزشها به طور مداوم و پیگیر ادامه داشت در طول این مدت تعداد زیادی از برادران بسیجی به منطقه اعزام و به ما ملحق شدند و همینطور به گردانهای دیگر لشکر نیز نیروی بسیجی زیادی داشت که در آن زمان هر گردان حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ نیروی بسیجی آماده برای انجام عملیات موجود بود. تعداد نیروهای گردان ما نیز در آن زمان حداقل به ۵۰۰ نفر می رسید که تقریباً نیروی زیادی بود همه می دانستند ایران دارد خود را برای انجام یک عملیات بزرگ آماده می کند اما کسی نمی دانست که چه وقت و کجا خواهد بود. فرماندهی گردان نیروها را به صورت دو گروهان غواصی و دو گروهان پیاده و یک گروهان ادوات سازماندهی کرده بود هر گروهان هم حدود ۸۰ نفر نیرو داشت و همینطور واحد های دیگر هم به اندازه کافی نیرو داشتند. آموزشها مداوم دنبال می شد و اکثر شبها مراسم دعا و سینه زنی بسیار خوبی برای تقویت روحی و معنوی نیروها برقرار بود. پس از چند هفته دستور رسید که نیروها را به اردوگاه «کوثر»، که در نزدیکی شهر اهواز قرار داشت، حرکت دهید. فرمانده ی گردان یکی دو روز جلوتربه اردوگاه کوثر رفته و مکانی را که برای گردان آماده کرده بودند بازدید نمودند. در این مدت نیروها تمامی وسایل خود را جمع آوری کرده بودند تا حرکت نمایند بعد از برگشتن فرماندهی گردان همه نیروها بعد از ظهر همان روز به طرف اردوگاه جدید حرکت کردند. هنگام شب بود که نیروها به اردوگاه رسیدند :چون زمین رملی بود و جاده های آن پیچ و خم های زیادی داشت ، لذا کامیونها و تریلرها، که وسایل و امکانات گردانها را بار زده بودند، نمی توانستند حرکت کنند.و بعضی از ماشینها در رمل ها گیر کرده بودند و جاده بسته شده بود و تردد امکان پذیر نبود و از طرفی باران شدیدی هم می آمد، به همین خاطر نیروها آن شب نتوانستند خود را به محل استقرار گردان در اردوگاه برسانند. نیروها آن شب را بدون سرپناه در زیر باران در داخل کیسه خوابها به سر بردند شب سختی برای نیروها بود. صبح همان روز با آمدن لودر، کامیونها را از رملها بیرون آوردند و راه باز شد و خود را به محل استقرار، که دارای درختهای کاج و سرو فراوانی بود، رساندیم بچه ها تمام وسایل را از کامیونها خالی کردند گروهان ها پس از برپایی چادرها و نصب منبع های آب و زدن دستشویی صحرائی و مسائل دیگر به استراحت پرداختند :البته چادر ها در زیر درختها برپا شده بود تا مسئله استتار کاملاً رعایت شود تا از بمباران هوایی دشمن آسوده خاطر باشیم. فردای همان روز آموزشهاو مسائل دیگر برای آماده سازی گردان برای عملیات آغاز شد.دراین مدت فرماندهی گردان جلسات بسیاری را، که از طرف فرماندهی لشکر برای تمام گردانها و واحد ها و هماهنگی آنها برای کار و عملیات ترتیب داده می شد، شرکت می کردند و نسبت به عملیات توجیه می شدند فرماندهی گردان نیز برای فرماندهان گروهانها و دسته ها و معاونین آنها جلسات توجیهی نسبت به عملیات و آموزشهای مربوط به همان عملیات برگزار می کرد و رهنمود های لازم را به آنها گوشزد می نمود. تا آن زمان کسی نمی دانست که عملیات در کجا انجام خواهد گرفت اما می دانستند که برادران اطلاعات و عملیات لشکر در حال شناسایی منطقه ای برای عملیات می باشند. به هر حال خود را به گونه ای برای عملیات آماده می کردند. آموزشهای گردان بدون وقفه ادامه داشت و لحظه ای باز نمی ایستاد حدود یک ماه از این ماجرا گذشت که در این مدت فرمانده گردان و فرماندهان گروهان ها و معاونین آنها نیز در روی نقشه و کالک و هم در منطقه عملیاتی نسبت به گردان در عملیات و خط و حد گردان و مسائل دیگر مرتبط با عملیات آشنا و شناسایی لازم را انجام داده بودند. از طرف فرمانده لشکر ابلاغ شد که تمامی گردانها نیروهای خود را آماده حرکت نمایند یعنی آماده باش صد در صد داده شد، و نیروها در محل استقرار خود به حالت آماده حضور داشته باشند و به جائی مثلاً «مرخصی» نروند. دیری نگذشت که اتوبوسها برای حمل نیروها به منطقه عملیاتی مورد نظر رسیدند. از طرف فرمانده گردان دستور داده شد که همه نیروها خود را برای حرکت آماده نمایند.وسایل مربوط به غواصی از جمله لباسهای غواصی، وسایل تدارکاتی، تسلیحاتی، مخابراتی و… را داخل کامیون ها و ماشین های تویوتا قرار داده شد. بعضی از نیروها در حال گرفتن موشک، آر پی جی، فشنگ و نارنجک بودند بعضی ها هم سلاح خود را تمیز و براق می کردند و بعضی ها نیز در حال تکمیل تجهیزات انفرادی خود از جمله “کوله پشتی، فانسقه و محکم بستن آنها بوسیله کش و طناب و چیزهای دیگر، به خود بودند. و بعضی ها هم در حال تیر اندازی با آر پی جی و تیربار و اسلحه انفرادی. تمام کارها انجام شد و نیروها به خط شده و پس از سخنرانی فرماندهی گردان و توجیه نیروها همه سوار اتوبوسها شده و با صلوات و دعا راهی نقطه عملیاتی شدند.اتوبوسها تا درب دژبانی رفتند و در آنجا منتظر شدند تا گردان های دیگر هم برسند، گردانهای دیگر هم آمدند. تاریخ ۲۵/۹/۱۳۶۵ بود و عقربه ساعت ۲۲ شب را نشان می داد همه ماشین ها به حرکت درآمدند و از جاده اهواز –دارخوین به طرف منطقه عزیمت کردیم.به علت زیادی نیرو، ستون کشی عظیمی صورت گرفته بود و به همین خاطر هم کنترل آن بسیار مشکل بود. به هر حال با هر مصیبتی که بود حدوداً ساعت ۳ صبح به خرمشهر رسیدیم. در خرمشهر با صحنه عجیبی مواجه شدیم، متوجه شدیم که لشکرهای دیگر هم همچون ما به منطقه عملیاتی اعزام شدند لذا داخل شهر خرمشهر چنان ترافیک شدیدی از وسایل نقلیه و نیروها شده بودکه دیگر نمی شد حرکتی انجام داد. همه در ترافیک داخل شهر گیر کرده بودند و هیچکس نمی دانست چه کند همه می گفتند اگر تا یک ساعت دیگر که صبح فرا رسید وضعیت به این صورت باشد دشمن آنها را خواهد دید و روی آنها با توپ و خمپاره و بمباران هوایی آتش شدیدی خواهد ریخت و همه را نابود خواهد کرد، دشمن با کار گذاشتن دوربین قوی در بالای کارخانه پتروشیمی عراق که ساختمان بتونی بلندی داشت، تمام منطقه از جمله خرمشهر را زیر نظر داشت و توسط توپخانه زیر آتش می گرفت. بالاخره هرچه کردند نتوانستند ترافیک را باز کنند، ساعت تقریباً ۴ صبح شده بود و هوا کم کم روشن می شد. همه نیروها را از اتوبوس ها پیاده کرده و به خاطر اینکه تلفاتی ندهیم آنها را با پای پیاده به طرف بیرون شهر و در زیر درختان موقتاً مستقر کردیم. وقتی خواستیم دوباره حرکت نماییم دیدیم که مه غلیظی همه جا را پوشانده و دید دشمن را کم کرده است. همه خوشحال شدند و آن را یک امداد غیبی تلقی کردند و به درگاه خداوند شکر نمودند وقتی روز شد دشمن بر اثر مه غلیظ دیدش کاملاً کور شده بود. خوشبختانه در آن روز هیچ تلفاتی نه به نیروها و نه به خودروها وارد نشد و همه به طرف قرارگاه های خود رفتند. ما با پای پیاده تمام تجهیزات و حتی ساک های سنگین غواصی را بر دوش انداخته و چند ساعت پیاده روی کردیم تا به زیر یک پل هفتی هشتی بزرگی که در زیر جاده اهواز –خرمشهر قرار داشت و تا خرمشهر ۳ کیلومتر فاصله داشت رسیدیم البته از قبل تعدادی نیرو به آنجا فرستاده بودیم تا آنجا را آماده کنند. تقریباً خورشید غروب کرده بود که به آن محل رسیدیم بچه ها به زیر پل رفته و به استراحت پرداختند ما چند روزی در آنجا به سر بردیم در این مدت جلسات بسیاری در سطح لشکر و گردان جهت توجیهات و هماهنگی های لازم بین گردانها و واحد های لشکر و همین طور تیپ ها و لشکرهای دیگر برگزار می شد. و در این مدت مراسم دعا و سینه زنی در زیر پل برقرار بود و همه منتظرآغاز عملیات بودند یک روز به عملیات مانده بود که فرماندهی گردان آخرین صحبت ها را برای نیروها کردند و توجیهات لازم را به بچه ها گوش زد نمودند، بعد از سخنرانی وی برادر نظام که بعد ها در عملیات نصر ۴ به شهادت رسید مداحی کرد ونوحه به یاد ماندنی «گردان زینب کاروان سالار سپاه محمد (ص) را خواند و همه سینه زدند و به قول معروف{هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند} این نوحه را چون شهید نظام خودش ساخته بود چنان با احساس بیان می کرد که همه را تحت تاثیر قرار داده بود.همان شب در تاریخ ۱/۱۰/۱۳۶۵ عملیات کربلای ۴ آغاز شد این عملیات در (محورهای شلمچه –جزیره مینو – جزیره بوبیان – ام الرصاص-پاسگاه کوت سواری ) انجام گرفت که هدف از این عملیات، هجوم به خطوط دفاعی دشمن و پیشروی در عمق خاک دشمن بود. لشکر ما احتیاط لشکرهای عمل کننده دیگر بود و باید بعد از آنها وارد عمل می شد. لشکرهای دیگر سپاه عملیات را انجام دادند، تقریباً ۳ الی ۴ روزی از عملیات گذشت که به علت های مختلفی منجمله از نظر تاکتیکی، عملیات عملاً متوقف شد و ما هم چون در احتیاط بودیم در این عملیات وارد کار نشدیم یکی دو روز در زیر پل ماندیم ولی خبری نشد بعد از آن کامیونها و اتوبوس ها با هماهنگی قبلی که انجام شده بود سر رسیدند و همه نیروها سوار شده و از جاده اهواز- خرمشهر به طرف اردوگاه کوثر برگشتیم.

 

عملیات کربلای ۵ در شلمچه طی ۴ مرحله

بعد از عملیات کربلای ۴ پس از یکی دو روز استراحت، کارهای آموزشی تداوم یافت و از سر گرفته شد، ما به آموزشهای خود ادامه دادیم و نیروهای خود را برای عملیات احتمالی دیگری آماده می کردیم در این مدت جلسات در سطح لشکر و گردان برقرار بود و شناسایی ها توسط برادران اطلاعات و عملیات لشکر در منطقه نامعلومی صورت می گرفت و کارها خیلی سریع پیش می رفت. کم کم مسئولین گردانها و بعد از آن معاونین گردان ها و مسئولین گروهانها از منطقه عملیاتی دیدن کردند و با در نظر گرفتن مسائل حفاظتی ابتدا بر روی نقشه و کالک و بعد در منطقه عملیاتی نسبت به آن محل برای عملیات آتی توجیه می شدند. عملیات وسیعی در پیش بود و همه مشتاقانه و با جدیت تلاش می کردند. در همین گیرو دارها بودیم که به نیروها آماده باش داده شد و همه فهمیدند که بزودی عملیاتی در شرف انجام است. از طرف فرماندهی گردان اعلام شد که همه آماده حرکت شوند و نیروها خود را آماده حرکت کردند و همه تجهیزات و سلاح های خود را تنظیف و تکمیل نمودند. دیری نگذشت که اتوبوسها و کامیونها از راه رسیدند و فرماندهی گردان با همه نیروها که تقریباً ۵۰۰ نفر می شدند آخرین صحبتها را انجام دادند و پس از سخنرانی، معاونین خود را معرفی کرد پس از سخنرانی فرماندهی و پس از آن، همه نیروها سوار اتوبوسها شده و تجهیزات را نیز سوار کامیونها و خودرو ها کردند و همه راهی منطقه عملیاتی شدند پس از گذشت ۳ الی۴ ساعت، شبانه به خط مقدم وبه پشت خاکریزها رسیدیم. البته یک گروهان غواص ما و گروهان ادوات گردان در جناح چپ خط و حد واگذاری به گردان که دقیقاً روبروی مواضع معروف دشمن به نام خطوط هلالی بود مستقر بودند که البته از قبل پیش بینی شده بود و آنها باید از آنجا به صورت غواصی عملیات را شروع می کردند. و یک گروهان غواص و دو گروهان پیاده ما هم در جناح راست گردان چند کیلومتر بالاتر از نقطه واگذاری مستقر شدند که باید از آنجا شروع به عملیات می کردند. یعنی گردان ما همزمان با گردانهای دیگر لشکر و همینطور لشکر های دیگرسپاه در مرحله اول باید عملیات می کرد و باید در دو محور کار می کرد در همان شب به تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵ عملیات کربلای۵ آغاز شد. این عملیات در شلمچه ازجمله در (دریاچه مصنوعی – بوارین – بلجانیه – ام الطویل و فیاض – پاسگاه دوعیجی- رود خانه جاسم – جزیره بوبیان)انجام گرفت. هدف ازاین عملیات، هجوم به خطوط مستحکم دفاعی دشمن و پیشروی در عمق خاک دشمن و انهدام ماشین جنگی عراق بود. این هشتمین ماموریت گردان ما بود همان شب در ساعت ۱ بامداد عملیات شروع شد گردان ما هماهنگ با گردانها و لشکرهای دیگر درگیری را شروع کردند. یک گروهان غواصی ما ماموریت داشت ۳ کمین دشمن را که بسیار حساس بود و در روی جاده فرعی که البته نام مشخصی نداشت و جلوتر از خط اول دشمن قرار داشتند و بعد از آن خط اصلی دشمن و پس از آن نیز یک خاکریز بلند هلالی شکل وجود داشت که با حدود ۵۰ مترارتفاع در پشت خط اول دشمن قرار داشت و به علت بلندی آن و مسطح بودن زمین عملیات، همه جا را در زیر دید و تیر داشت راپاکسازی نماید و یک گروهان ادوات ما نیز در پشت خاکریز خودی، ماموریت ریختن آتش پشتیبانی برای گروهان غواصی بر روی دشمن داشت. سه گروهان دیگر ما قرار بود که نیروهای غواص گردان حضرت علی اکبر (ع)، خط دشمن را متصرف شود و این سه گروهان گردان به وسیله قایق و خشایار خود را به خط برسانند و از سمت راست نونیها وارد کار شوند و با پاکسازی خط اول دشمن به نونیها برسند و آنها را تصرف کنند. حدود صبح بود که خط شکسته شد و نیروهای ما خود را به خط دشمن رساندند و از سمت راست، شروع به پاکسازی کردند که این پاکسازی، تا بعد از ظهر آن روز ادامه پیدا کرد و بالاخره با تقدیم شهدائی و تلفات بسیار زیاد به دشمن یکی از نونیها آزاد شد و نیروها بر روی آن مسلط شدند، در این موقع گردانهای دیگر سر رسیدند و عملیات را ادامه دادند و نونیهای دیگر را آزاد کردند و پیشروی خود را به داخل خاک دشمن ادامه دادند، دراین مدت نیروهای غواص ما، در سمت چپ روبروی نیروها ماموریت خود را انجام داده و لشکر های دیگر از آنها عبور کرده و پیشروی خود را آغاز کرده بودند. تا غروب آن روز ماموریت ما به پایان رسید و نیروها را توسط کامیون به اردوگاه کوثر آوردیم. در طول مدت عملیات حماسه های فراوانی برادران از خود نشان دادند و مشکلات فراوانی را تا رسیدن به دشمن و پاکسازی و تصرف مواضع بسیار مستحکم دشمن متحمل شدند که در این نوشتار اندک، فرصت آنها نیست و نمی توان حق مطلب را کاملاً ادا نمود. به هر حال رزمندگان به اردوگاه برگشتند و به استراحت و تجدید قوا پرداختند. به طور کلی گردان ما در عملیات کربلای پنج، چهار مرحله عملیات انجام داد :

  • مرحله اول: در منطقه خط اول و درگیری با نونیها.
  • مرحله دوم: در کانال ماهی.
  • مرحله سوم: در منطقه شلمچه.

و مرحله چهارم: هم در منطقه جزیره شلحه انجام شد ما بین هر مرحله که چند روزی طول می کشید برادران با ایثارها و فداکاری های بسیار در مقابل دشمن ایستادگی می کردند و سنگرهای بتونی و مستحکم آنها را می شکافتند و با تحمل رنجها و مشکلات بسیار و حجم آتش سنگین دشمن که اهدائی غرب و شرق بود، و با دادن زخمیها و شهداء بسیار به پیشروی خود ادامه می دادند و دشمن نیز به خاطر حساس بودن منطقه و نزدیکی به شهر بصره و اینکه می دانست نیروها ی ایرانی هدف اصلیشان تصرف شهر بصره می باشد تمام توان نظامی خود را در مقابل نیروهای ایرانی قرار داده بود تا بتواند جلو پیشروی ما را بگیرد. هر مرحله که انجام می شد برادران به اردوگاه بر می گشتند و چند روزی را به استراحت و تجدید قوا و تنظیف سلاحها و گرفتن جیره و مهمات و تکمیل تجهیزات خود می پرداختند ومسئولین گردانها و گروهانها آمار شهداء مجروحین و مفقودین احتمالی را جمع آوری می کردند و به لشکر می دادند. وبعد از تجهیز نیرو خود را برای مرحله بعدی آماده می کردند در مراحل مختلف عملیات، گردان شهدای زیادی را تقدیم انقلاب نمود که همه آنها شجاعانه در مقابل دشمن ایستادگی کردند و عاقبت به فیض شهادت نائل آمدند از جمله آنها : (شهید کاشانی، کرده، صفدری، نظری، طلبی، فتاحپور…).

نیروها پیشروی گسترده ای در خاک دشمن صورت دادند و با وارد آوردن تلفات زیاد به دشمن، منطقه وسیعی را از دست عراقی های بعثی آزاد کردند و خود را به ۱۰ کیلومتری شهر استراتژیک بصره رساندند. ماموریت لشکر در این عملیات به پایان رسید و همه نیروها از جمله نیروهای ما به عقب آمدند و پس از دو سه روزی به مرخصی تهران رفتند. وقتی نیروها به تهران و کرج رسیدند همگی در مراسمی که در تهران و کرج با هماهنگی لشکر ترتیب داده بودند شرکت کرده وازطرف مردم و مسئولین تهران و کرج مورد استقبال شایانی قرار گرفتند و از فداکاری های آنان قدردانی شد.

 

پدافندی منطقه شلمچه پشت کانال ماهی

پس از گذشت ۱۰ الی ۱۵ روزنیروها مجدداً به اردوگاه کوثر بازگشتند. در همین ایام بود که جنگ به جای حساسی رسیده بود. و هر لحظه احتمال داشت که ما را برای عملیات به خط ببرند. برای همین، گردان را سازماندهی کردیم و تقریباً اواخراسفند ماه ۱۳۶۵ بود که ما را به خط بردند وقتی به خط مقدم در منطقه شلمچه رسیدیم نیروها سریعاً به داخل سنگرها رفتند تا بر اثر آتش سنگینی که دشمن در منطقه می ریخت صدمه نبینند. بعد که فرماندهی گردان مساله را توضیح داد فهمیدیم که دشمن در منطقه پاتک کرده و قرار بود ما آنها را به عقب برانیم ولی چون مقداری دیر رسیدیم یک گردان دیگر که آماده بود، این کار را انجام داده بود.چند روزی را در نزدیکی خط اول، داخل سنگرها ماندیم. و بعد دوباره به اردوگاه برگشتیم.همه انتظار می کشیدند تا عملیات شروع شود. درست سه روز به عید مانده بود که به چادر فرماندهی گردان رفتیم و فرماندهی گردان بر روی نقشه، منطقه را شرح دادند و همه امیدوار شدند که قرار است عملیاتی که همه در انتظار آن بودند صورت بگیرد لذا حال و هوای عجیبی بین بچه ها بوجود آمده بود به گردان ما ماموریت داده شد که به خط پدافندی برویم، این نهمین ماموریت ما بود که در تاریخ ۱/۱/۱۳۶۶ انجام شد و هدف از آن تثبیت خط بود ما آماده شدیم و به خط رفتیم و هنگام تحویل سال ما در خط بودیم. فاصله ما با دشمن خیلی کم بود و آتش دشمن زیاد: علیرضا شریفی در اولین روز عید به شهادت رسید.

ما دو روزی در خط بودیم و بعد از پدافند به عقب برگشتیم به خاطر مقارن بودن با ایام عید گردان را به مرخصی فرستادیم. و قرار بود در روز ۱۲/۱/۱۳۶۶ ما دوباره به اردوگاه برگردیم که به دلایلی دو روز به عقب افتاد.

 

عملیات کربلای ۸ در منطقه شلمچه

بعد از بازگشت از پدافند منطقه شلمچه همین که به اردوگاه کوثر برگشتیم گفتندبرای عملیات آماده شوید.لازم به ذکر است که به دلیل شهید و مجروح شدن اکثر نیروهای گردان در عملیات کربلای ۵، نیروها در هم ادغام شدند و ۵ گروهان قبلی به ۳ گروهان قدر و صف و الحدید تبدیل شد. روز چهارشنبه ۱۸/۱/۱۳۶۶ گردان را به زیر پل جاده اهواز–خرمشهر بردیم. و فردای آن روز برای عملیات بطرف خط حرکت کرده و نیروها را تا نزدیکی قرارگاه تاکتیکی بردیم و در محلی که در آن سنگرهای بتونی ساخته شده بود و متعلق به قرارگاه بود، مستقر شدیم: در آن هنگام ما متوجه شدیم که اینجا همان جایی است که ما چند هفته قبل در آنجا پدافند کرده بودیم که شب گذشته یک گردان دیگر عملیات کرده است و ما گردان بعدی بودیم که در این عملیات شرکت می کردیم. بعد از توجیه نسبت به کار از طرف فرماندهی، نزد نیروها برگشته و منتظر فرمان حرکت شدیم همه خوابیده بودند و آتش توپخانه دشمن خیلی زیاد بود و کسی جرات نمی کرد از سنگر بیرون برود. البته ما خوابمان نمی برد و در فکر این بودیم که چه خواهد شد. نام عملیات کربلای ۸ بود. خلاصه لحظه موعود فرا رسید و فرمان حرکت از طرف فرماندهی گردان که در خط بود رسید این دهمین ماموریت ما بود که در تاریخ۱۹/۱/۱۳۶۶ انجام شد و هدف از آن تکمیل عملیات کربلای ۵ بود. گروهان اول، گروهان «صف» بود و بعد «الحدید»و بعد گروهان «قدر». همه ذکر می گفتند تا اینکه به سلامت به خط رسیدیم و در سنگرها مستقر شدیم. هوا مهتابی بود. گروهان اول و دوم وارد عمل شدند و نزدیکی های صبح بود که فرمان حرکت به گروهان سوم نیز داده شد زیر آتش دشمن به طرف دشمن حرکت می کردیم. از خاکریزی که چند دقیقه قبل در آن پدافند کرده بودیم گذشتیم و از کنار خاکریزی که شب قبل در زیر خاکریز دشمن زده شده بود، به طرف خط دشمن حرکت کردیم. هر لحظه صدای گلوله ای ما را مجبور می کرد روی زمین بخوابیم و دوباره بلند شده و حرکت می کردیم. فاصله خاکریز پدافندی قبلی با خط اول دشمن که شب گذشته آزاد شده بود ۲۰۰ متر بود. هنگامی که به آنجا رسیدیم، با چند تن از اسرای دشمن که توسط برادران به عقب برده می شدند برخورد کردیم البته ستون ما حرکت کرده و بعد از گذشتن از خاکریزها وارد یک کانال باریک شدیم که جنازه های زیادی از عراقی ها که شب قبل کشته شده بودند در آنجا وجود داشتند که در بین آنها شهدای خودمان نیز بودند که ما مجبور بودیم از روی آنها عبور کنیم حتی بعضی وقتها که ستون می ایستاد مجبور بودیم روی جنازه ها بنشینیم. طول کانال تا خاکریز دو جداره محل درگیری نزدیک یک کیلومتر و نیم بود بعد از اینکه سر ستون به خاکریز دو جداره رسید. گروهان سوم بصورت تیم به تیم وارد عمل شد که متاسفانه دیگر فایده ای نداشت چون روز شده بود. و دشمن توانست جلوی تحرک نیروهای خودی را با استفاده از نیروهای زرهی و هوایی بگیرد و چون نیروهای ما در محاصره بودند تحرک زیادی نمی توانستند داشته باشند. وضعیت بسیار دشوار بود و گردان از سه محور محاصره شده بود که در این موقع از طرف فرماندهی لشکر دستور عقب نشینی داده شده و نیروها به محل استقرار خود در عقبه بازگشتند و ما شروع به بازسازی نمودیم تا گردان برای عملیات های آینده آمادگی لازم را داشته باشد.

 

تشکیل گردان حضرت زهرا(س) و عملیات نصر۴

بعد از برگشتن نیروها به اردوگاه از طرف فرماندهی لشکر، فرمانده گردان ما به عنوان مسؤل محور ارتقاع رتبه پیدا کردند. چون گردان حضرت زینب (س)که دارای کادر زیادی بود چند نفر از آنها در صدد تشکیل گردانی دیگر برآمدند نام آن را گردان حضرت زهرا (س )گذاشتند و مسئولیت گردان حضرت زینب (س) به دست برادر دیگری سپرده شد. از اینجا به بعد بود که زمینه های ایجاد تیپ حضرت زهرا (س) بوجود آمد به هرحال گردان حضرت زینب (س) بمدت چند هفته در اردوگاه بود و در این مدت نیروها تسویه می کردند و نیروهای جدید به گردان اعزام می شدند بعد از این چند هفته از طرف فرماندهی لشکر دستور داده شد که لشکر باید برای عملیات به منطقه غرب کشور عزیمت کند. تمام گردانها از جمله گردان ما هم آماده حرکت شد و پس از جمع کردن چادرها و وسایل سواراتوبوسها شده و به طرف مقصد حرکت کردیم بعد از گذشت چند ساعت به اردوگاه کوثر رسیدیم و در آنجا یکی دو روز استراحت کرده و دوباره به طرف سنندج به راه افتادیم و پس از رسیدن به شهر به پادگانی به نام امام علی (ع) رفته و پس از دیدن محل استقرار و تقسیم محل بین گروهانها و واحد های گردان، چادر ها زده شد و کارهای دیگر مربوط به اردوگاه انجام شد و همه نیروها در جای خود مستقر شدند. از فردای آن روز نیروها و مسئولین پس از توجیه شدن به کارها و برنامه های آموزشی، کار و تلاش خود را شروع کردند و کارهای روزمره از جمله آموزشهای مختلف، انجام مانورهای متوالی، پیاده روی و بدن سازی را از سر گرفتند و حدود یکی دو ماه ادامه داشت. در طول این مدت که ما در پادگان بودیم عملیات نصر ۴ توسط دیگر لشکرهای سپاه آغاز شده بود که با موفقیت نیز همراه بود، دستور آمد مبنی بر اینکه به طرف مکان دیگری برای نزدیک شدن به منطقه عملیاتی حرکت کنیم. ما نیز پس از جمع آوری امکانات بطرف محل مورد نظر که مشخص شده بود همراه دیگر گردانها حرکت کرده و پس از طی مسافتی طولانی به آنجا رسیدیم، منطقه در میان دو شهر«بانه و سردشت» قرار داشت و به نام موقعیت «ساجدین » معروف شده بود. پس از رسیدن و مشخص شدن محل استقرار و زدن چادرها در آن محل مستقر شدیم. نیروها از فردای آن روز شروع به ادامه آموزشها و مانورها کرده در مراسم دعاها و سینه زنی به پا شد. حدود یکی دو هفته ای در آنجا بودیم و در طول این مدت فرماندهان گروهانها و گردان به منطقه عملیاتی می رفتند و از روی کالک ونقشه و خود منطقه، توجیهات لازم انجام می شد و برای هماهنگی های لازم جلسات به صورت مداوم ادامه داشت. پس از یکی دو هفته، دوباره دستور نقل و انتقال به محلی نزدیکتر به منطقه عملیاتی رسید ما نیز بچه ها را پس از توجیه کردن به منطقه استقرار، که در خاک عراق در نزدیکی شهر ( قلعه دیزه ) قرارداشت، حرکت دادیم قرار بود پس از رسیدن نیروها همان شب، عملیات در ارتفاعات مقابل سردشت در نزدیکی شهر قلعه دیزه عراق صورت گیرد که به علت مسایل گوناگونی عملیات انجام نشد. و ما مجبور شدیم نیروها را بطرف اردوگاه ساجدین برگردانیم. فرمانده گردان به همراه فرمانده لشکر و چند تن دیگر از فرماندهان با بالگرد به طرف منطقه عملیاتی نصر ۴ که در نزدیکی شهر « ماووت» قرار داشت حرکت کردیم. عملیات نصر۴ که در منطقه عمومی ماووت انجام شده بود وموجب آزادی شهر ماووت و چند ارتفاع آن از جمله :

(( ژاژیله – گلان – قشن – ارتفاع دوقلو – یال برده هوش – ارتفاع گرده رش – سپیدار ) و دیگرارتفاعات شده بود. زمانی که ما به منطقه عملیاتی نصر ۴ رسیدیم توسط فرماندهی لشکر عمل کننده توجیهات لازم برای ما انجام گرفت و قرار شد به دلیل متوقف شدن عملیات برای ادامه آن لشکر ما در آن منطقه عملیات انجام دهد بچه های گردان را به طرف این منطقه حرکت دادیم در نزدیکی های شهر ماووت در زیر درختان گردو که بعدها به موقعیت گردو معروف شد مستقر شدیم. پس از توجیهات لازم، ادامه عملیات نصر ۴ در تاریخ ۱۱/۴/۱۳۶۶ آغاز شد. که هدف از آن تثبیت خطوط آزاد شده و شهر ماووت و تصرف ارتفاعات مجاور بود ما گردان را یک گام جلوتر برده بودیم و در نزدیکترین منطقه در پشت کوه صخره ای بزرگ، مستقر شدیم گلوله های توپ و خمپاره دشمن به آنجا می رسید ولی چون صخره بسیار بلند بود نیروها از تلفات احتمالی مصون بودند. شب هنگام عملیات آغاز شد و گردان ما که احتیاط بود در آن شب وارد عمل نشد، نزدیکی های صبح بود که دستور داده شد نیروها را بطرف منطقه عملیاتی در خط مقدم که درگیری شدیدی صورت گرفته بود حرکت دهیم این یازدهمین ماموریت گردان محسوب می شد که هدف آن بازپس گیری مناطق اشغال شده و تثبیت خط مقدم بود. دو گروهان از گردان را حرکت دادیم و به خط مقدم رساندیم. در خط پس از توجیه کردن، در ساعت ۹ صبح با تاکتیک آتش و مانور با دشمن در گیر شده و به طرف آنها هجوم بردیم که در اثرشهامت بچه ها همه آنها فرار کردند و ما به پیشروی خود ادامه داده و به انتهای ارتفاع ( قشن) رسیدیم و تا آمدن نیروهای دیگر در آنجا مستقر شدیم. با این عملیات بطور کلی ارتفاع قشن تصرف شده و به این صورت شهر ماووت بطور کلی تامین گردید ما تقریباً دو شبانه روز در منطقه بودیم و پس از آن، گردان دیگری از لشکر خط را از ما تحویل گرفت و ما به عقب آمدیم و به پشت ارتفاع صخره ای رفتیم تا برادران به استراحت بپردازند چهار پنج روز بعد لشکر با چند گردان دیگر خود در منطقه دیگر موسوم به ارتفاع (دو قلو) که ارتفاع حساسی بود آفند کرد و توانست همان شب یکی از قلوهای ارتفاع را تصرف کند. دشمن پاتکهای سنگینی برای باز پس گیری آن انجام داد و آتش سنگینی در منطقه داشت چند روزی که گردان ها در خط بودند گردان ما را برای کمک و یاری آنها فرا خواندند و طبق دستور فرماندهی، ما باید به خط می رفتیم پس از توجیه کردن نیروها در روی نقشه و منطقه، بچه ها را شبانه در تاریخ ۱۵/۴/۱۳۶۶ روانه منطقه کردیم و این دوازدهمین ماموریت ما بود. نیروها شبانه حرکت کردند و خود رابه یکی از ارتفاعات عقبه رساندند هوا روشن شده بود و دشمن بعلت نزدیکی و داشتن دید کامل، بر روی نیروهای ما آتش گشود. نیروها زیر آتش دشمن خود را به ارتفاعات روبروی دو قلو رساندند ودر همان روز با تاکتیک آتش و مانور درگیری را شروع نمودیم و بچه ها تا زیر پای نیروهای عراقی رفتند ولی موفق به آزاد سازی ارتفاع مذبور نشدند و به عقب برگشتند. دستور عقب نشینی داده شد و نیروها به عقب برگشته و به پشت ارتفاعات صخره ای رفتند. پس از چند روز ماموریت لشکر در آن منطقه به پایان رسید و به اردوگاه ساجدین عزیمت کردیم، پس از جلسات پایانی در اردوگاه، توسط فرماندهی لشکر تصمیم گرفته شد مراسم گرامیداشتی به مناسبت جانفشانی های رزمندگان و شهدای گرانقدر در آن عملیات در تهران و کرج برگزار شود. فردای آن روز همه گردان ها حرکت داده شدند و پس از رسیدن به مقصد مراسم باشکوهی برگزار گردید. بهر حال برادران پانزده روز مرخصی داشتند و در حین مرخصی به خانواده های شهداء نیز سرکشی می کردند. ما در این دو مرحله از عملیات نصر ۴ شهدای گرانقدری را تقدیم انقلاب کردیم از جمله :

(شهید حاج ملکی – نظام – تنها – الهی – حداد پور پاشایی-غضنفری و…..)

 

پدافند جزیره مجنون شمالی

پس از مرخصی عملیات نصر ۴، برادران به اردوگاه امام علی (ع) در سنندج آمدند و پس از چند روز طبق دستور فرماندهی، گردان ما باید برای پدافند به جزیره شمالی مجنون عزیمت می کرد. پس از آماده کردن نیروها و امکانات راهی جزیره شدیم و بعد از چند ساعتی در خطوط مستقر شدیم. خط دارای چند پاسگاه شناور بر روی آب بود که توسط قایق موتوری با عقبه و همدیگر در تماس بودند و آذوقه و مهمات و دیگر چیزها توسط قایق به آنها می رسید. این سیزدهمین ماموریت ما بود که در تاریخ ۱۵/۵/۱۳۶۶ انجام شد و هدف آن نگهداری از خط بود. در آن هوای بسیار گرم تابستانی جنوب حدود بیست روز در منطقه باقی ماندیم و در طول این مدت هرده روز یک بار گروهانها را عوض می کردیم و گروهانی که در عقب بود در اردوگاه اولی خودمان در سد‌ دزمستقر می شدند و هر روز برنامه شنا و استراحت داشتند. پس از پایان مدت ماموریت، نیروهای دیگری خط را از ما تحویل گرفتند و گردان به عقب برگشت و به اردوگاه سد دز عزیمت نمودند ما در این ماموریت تلفاتی نداشتیم. پس از چند ساعتی همه نیروها آماده حرکت شدند. وراهی اردوگاه امام علی (ع) شدیم و در محل خود مستقر شدیم. پس از گذشت چند روز صحبت از تشکیل تیپ شد و اینکه گردان «حضرت زینب (س)» باید به تیپ ارتقاء پیدا کند لذا بعد از چندین جلسه صحبت، بالاخره قرار شد فرمانده گردان سابق آمده و تیپ تشکیل شود. گردان حضرت زهرا (س) و گردان حضرت زینب(س) یکی شدند و عملاً تیپ با دو گردان شکل گرفت و شروع به کار کرد. پس از چند روز طبق دستور فرماندهی، نیروهای تیپ باید مانور عملیات نصر ۴ در هفته بسیج به کرج عزیمت می کردند با تمام امکانات به کرج آمده و در پادگان سید الشهداء (ع) کرج مستقر شدیم حرکت ما از منطقه برای مانور ۱۹/۸/۱۳۶۶ بود. در طول چند روزی که به انجام مانور عملیات نصر ۴ مانده بود هر روز نیروهای گردان جهت بالا بردن کیفیت مانور به منطقه مانور می رفتند و تمرین می کردند تا اینکه در روز ۵/۹/۱۳۶۶ مانور عملیات پیروزمند نصر ۴ دراردوگاه « قدس»کرج به اجرا در آمد در این مانور، هم توان نیروهای گردان به نمایش گذاشته شد هم نحوه عملیات و پیروزی های آن. بعد از مانور نیروهای گردان جهت زیارت مرقد مطهر ثامن الائمه حضرت رضا (ع) به مشهد مقدس رفتند. عزیمت به مشهد مقدس هم برای قدردانی از نیروهای عمل کننده در عملیات و هم یک تجدید میثاق با حضرت امام بود بعد از پنج روزی که در مشهد بودیم به تهران مراجعت کردیم و دو روز در تهران بودیم که بعد از آن به منطقه عزیمت نمودیم و در آنجا شروع به انجام کارهایی که قبل از عملیات جهت بالابردن توان نیروها بود کردیم در طول این مدت به خاطر وجود آب و احتیاج منطقه به غواص، نیروهای تیپ شروع به آموزش غواصی کردند. باید در این بین به یاد داشته باشیم که در آن سرمای زمستان و سردی بیش از حد آب، بچه های ما بدون اینکه هیچ خللی در کارشان ایجاد شود، شروع به کار کردند و تنها چیزی که در نظر داشتند رضای خدای متعال بود و بس. مدت این دوره ابتدا ۱۵ روز بود به گروهانهای (نصر و قدر) از تیپ ما ماموریت داده شده بود که آموزش غواصی دیده و آماده شوند بخاطر عملیاتی که در پیش بود بعد از این دوره ۱۵ روزه، یک دوره آموزش یک هفته ای نیز جهت بالا بردن کیفیت آموزش برای دو گروهان مذکور ترتیب داده شد. بخاطر اینکه نوع ماموریت ما در لشکر عوض شده بود نیروها چند روز آموزش عبور ویژه را سپری کردند و در این نوع آموزش ها طریقه عبور از آب با استفاده از طناب با کل تجهیزات بود که نیروها یاد می گرفتند از یک رودخانه پرتلاطم جهت ضربه زدن به دشمن، چگونه باید عبور کنند و آن طرف آب ضربه نهایی را به دشمن بعثی وارد کنند در بین آنها نیروهایی اعم از سپاهی، بسیجی و وظیفه شرکت داشتند که همگی دست به دست هم داده و یک هدف مشخصی را دنبال می کردند و آن چیزی نبود جزء رضای خدای متعال و شاد کردن قلب امام زمان (عج). در میان برادران بسیجی افراد گوناگونی وجود داشتند، از {حبیب ابن مظاهر ها} گرفته تا برادران کم سن و سال که احتمالاً سنینشان اقتضاء حضور در میدان های نبرد را نمی کرد هر موقع ما احساس خستگی می کردیم به روحیات آنها نگاه می کردیم و از آنها درس پایداری می گرفتیم و از خودمان خجالت می کشیدیم که دم از خستگی بزنیم و همه چون ید واحده با تمام مشکلات و کمبود امکانات آموزشی این دوره را به پایان رسانده و چندین بار در آن منطقه مانور کردیم و از تمام جهات آماده برای عملیات شدیم. عملیات« بیت المقدس ۲» در تاریخ ۲۲/۱۰/۱۳۶۶ آغاز شد و چون از همان آغاز عملیات، کار رزمندگان موفقیت آمیز بود نیاز استفاده از تیپ ما نبود چون در این عملیات، دیگر یگان های لشکر با موفقیت تمام به اهداف از پیش تعیین شده دست یافتند در این عملیات ارتفاعات( قامیش) در حوالی شهر ماووت که تسلط زیادی به شهر داشت آزاد شد و بعد از تثبیت منطقه، لشکر پیروز مند ده سید الشهدا (ع)جهت سازماندهی و استراحت به عقب برگشت چند روز بعد بچه های تیپ ما و نیرو های لشکر به مرخصی رفتند در آن زمان که بچه ها در مرخصی بودند، تیپ جهت تقویت و سازماندهی تعدادی نیرو گرفته بود که نیروهای جدید در منطقه میاندوآب مستقر بودند و بعد از اتمام مرخصی نیروهای تیپ و مراجعت آنها به دزفول نیروهای جدید از میاندوآب به دزفول اعزام شدند و آموزش های نظامی دوباره شروع شد. در این نوع دوره ها کار با انواع و اقسام سلاحها آموزش داده می شد و بعد از پایان دوره آموزش سلاح، آموزش های تاکتیکی و راهپیمائیها و رزم شبانه شروع شد : با توجه به مشخص شدن نوع عملیات در منطقه عملیاتی، تیپ شروع به یاد گیری آموزش غواصی به صورت فشرده در مدت سه روز کرد و برادران جهت انجام کار، نسبت به آموزش های اولیه غواصی توجیه شدند. بعد از گذشت چند روز تیپ ما به منطقه میاندوآب عزیمت کرد و در همان مکان قبلی مستقر شد و در آنجاما نسبت به کار و نحوه آن در منطقه عملیاتی بیشتر توجیه شدیم. در آن هوای سرد و مناطق پوشیده از برف رزمندگان با تمام تلاش و کوشش خود لحظه ای از پای ننشستند و هرروز برای انجام عملیات آماده تر می شدند تا اینکه در تاریخ ۲۲/۱۱/۱۳۶۶ از منطقه میاندوآب به سوی منطقه ماموریت حرکت کردیم و بعد از گذشت یک روز به منطقه ای در نزدیکی شهر ماووت به نام موقعیت « حضرت علی اکبر (ع) » رسیدیم و حدود یک هفته ای دراین موقعیت ماندیم تا اینکه به خاطر نامساعد بودن این منطقه به جهت بمباران های هوائی و استفاده مکرر رژیم بعثی عراق از سلاح شیمیایی، به موقعیت صف که در همان حوالی بود نقل مکان کردیم. این منطقه به لحاظ ایمن بودن از حمله هوائی و دیگر ملاحظات نظامی بسیار خوب بود. حدود یک ماه در این موقعیت بودیم که به دلیل فراهم نشدن وسایل مربوط به عملیات، عملیات یک ماه به تعویق افتاد و ما جهت حفظ آمادگی روحی و جسمی بچه ها به راهپیمایی و دیگر تمرینات نظامی و بدنسازی پرداختیم تا اینکه در تاریخ ۲۴/۱۲/۱۳۶۶ عملیات بزرگ و پیروزمند (والفجر ۱۰) آغاز گردید در این عملیات بعد از چهارمرحله درگیری، رزمندگان اسلام از سه محور به دشمن بعثی و تا بن دندان مسلح هجوم برده بودند که منجربه آزادسازی شهرهای استراتژیک منطقه از جمله شهرهای (حلبچه – خورمال – بیاره – نوسود) و چندین ارتفاعات مهم و بسیار استراتژیک این منطقه از جمله (ملخور ـتیمورژنان ) شد، در این منطقه ارتفاعات بسیار حساسی همچون (شاخ شمیران-شاخ سورنی) هنوز در تسلط نیروهای بعثی بود که هر لحظه برای مناطق آزاد شده می توانست خطرناک باشد و باید طوری این خطر برطرف می شد که این بار سعادت نصیب ما شد. بلافاصله پس از ابلاغیه از طرف فرماندهی لشکر وارد نزدیکترین محل به منطقه عملیات بیاره یعنی شهری که چند روز پیش آزاد شده بود، شدیم حدود چهار روز در شهر بودیم در این مدت چندین بار جهت شناسایی منطقه عملیاتی رفتیم و پس از شناسایی منطقه در تاریخ ۳/۱/۱۳۶۷ در پشت ارتفاعات تیمورژنان، که در مقابل ارتفاعات سر به فلک کشیده شاخ شمیران قرار داشت مستقر شدیم. واین چهاردهمین ماموریت ما بود با نام عملیات (بیت المقدس ۴) به انجام رسید هدف از آن تصرف ارتفاعات نامبرده بود. نیروهای رزمنده جهت استراحت یک شب را در آنجا گذراندند ناگفته نماند که بین ارتفاعات تیمورژنان که خط پدافندی جمهوری اسلامی ایران بود و ارتفاعات شاخ شمیران که خط پدافندی عراق بود دریاچه ای برکه ای قرارداشت که ادامه آبهای سرد «دربندیخان» عراق بود و ما جهت یورش به قلب دفاعی دشمن باید از آب می گذشتیم که در اینجا دو نوع مانور عملیاتی بود، یکی اینکه حدود سی تن از پیشقراولان غواص گردان باید از ارتفاعات تیمورژنان به سوی ارتفاعات شاخ شمیران جهت عبور از آب سرازیر می شدند و بقیه نیروهای پیاده با چندین قایق از اسکله خودی به سوی ارتفاع به حرکت درمی آمدند. نیروهای پیاده راس ساعت ۹ شب سوار بر قایق ها شده و بعد از طی مسافتی طولانی به اسکله مورد نظر در خط پدافندی دشمن که برادران اطلاعات و عملیات از پیش تعییین کرده بودند، رسیدیم باید این مساله را متذکر شوم که تعداد نیروی غواص که صحبتش شد، در همان اسکله تعیین شده در خط دشمن مستقر شده بودند تا اگر خدای نکرده اتفاق خاصی افتاد وارد عمل شده و دشمن را مشغول کنند تا نیروهای قایق سوار به راحتی و بدون درگیری وارد محل تعیین شده شوند ساعت حدوداً ۱۱ شب نیروهای سپاه اسلام که تیپ نیز قطره ای از این دریای بیکران بود به راه خود جهت رسیدن به سنگرهای دشمن باشکستن خط پدافندی دشمن به سوی ارتفاعات شاخ شمیران حرکت کردند که در پایین ارتفاعات شاخ شمیران چند قله کوچک وجود داشت که از قبل برای آنها نام تعیین شده بود از جمله «شهید عراقی – کیانپور – یزدی – صادقی – عزیزی» که جهت تصرف ارتفاعات شاخ شمیران باید اول این قلل آزاد می شد که به همین خاطر دو گروهان از نیروهای تیپ مابرای پنج قله نام برده فوق مشخص شده بودند. نیروهای رزمنده تقریبا ۳ساعت در نیمه شب راهپیمایی کردند تا به نزدیکی های محل درگیری با نیروهای پدافندی دشمن رسیدند. همه در زیر سنگرهای دشمن منتظر فرمان شروع عملیات بودیم که حدود ساعت ۳ بامداد روز ۵/۱/۱۳۶۷ از طرف فرماندهی محور به نیروهای عمل کننده ابلاغ شد و برادران بی سیم چی بلافاصله اسم رمز را به نیروهای عمل کننده اعلام کردند و برادران با توسل به آقا اباعبدالله الحسین (ع) که اسم رمز نیز به نام آن حضرت بود، به سنگرهای دشمن یکی پس از دیگری حمله کرده و موفق شدند در ساعات اولیه عملیات، ۳ قله از ارتفاعات یادشده را آزاد کرده و ده ها تن از نیروهای عراقی را کشته، اسیر یا زخمی کنند. ساعت تقریباً ۶ صبح بود که گروهان دوم جهت ادامه عملیات و آزاد سازی ۲ قله باقی مانده وارد عمل شد. بعد از چند ساعت درگیری این ۲ ارتفاع نیز سقوط کرد و راه برای کاری بزرگتر که فتح خود قله شاخ شمیران بود باز شده و در ادامه کار لشکر ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) با عبوراز منطقه آزاد شده و درگیری چند ساعته، توانست ارتفاعات شاخ شمیران را نیز تصرف کند و امنیت مناطق آزاد شده در عملیات را که به دلیل قرار داشتن در تیررس دشمن به خطر افتاده بود بیشتر از پیش تامین کند و ارتفاعات (شاخ سورمی) نیز پس از سقوط شاخ شمیران، خود به خود سقوط کرد و نیروهای تیپ بعد از دو سه روز حماسه و افتخار آفرینی با کشته و مجروح کردن صد ها تن از نیروها بعثی عراقی و به اسارت درآوردن چندین افسر عالی رتبه و ده ها سرباز و درجه دار کارنامه این عملیات غرور آفرین را با تقدیم شهدایی چون (شهید مصطفی فتاحی – غلامرضا ملک محمدی – محمود باقری –محمد آقایی) و دیگر عزیزان بسته شد و نیروهای اسلام روز ۱۸/۱/۱۳۶۷ بعد از آرامش کامل در منطقه عملیاتی، به عقبه (میاندوآب) مراجعت کردند تا به مرخصی رفته و تجدید قوا کنند و چند روز بعد بچه ها دوباره به اردوگاه باز گشتند. و طبق دستور فرماندهی لشکر یک گروهان برای ادامه آموزش غواصی به سد دز فرستاده شد و دو گروهان برای آموزش راپل در تهران ماندند و بقیه نیروها نیزبه اردوگاه میاندوآب اعزام شدند ودر پی تحرکات دشمن در جبهه فاو که با همکاری و همیاری ناوگان دریایی آمریکا در اواسط رمضان سال۱۳۶۷ به انجام رسیده بود یگانهای تحت امر لشکر از جمله تیپ چهارم حضرت زهرا (س) به دنبال آماده باش صد در صد اقدام به سازماندهی ضرب العجلی واحدهای تابعه، بخصوص نیروهای مردمی تازه اعزام شده پرداختند. بین تیپ های پیاده لشکر، تیپ چهارم بعلت شرکت در عملیات بیت المقدس ۴ که حدود ۳۰ روز قبل صورت گرفته بود از اولویت کمتری برای احضار در درگیری بر خوردار بود. بطور کلی یگانهای لشکر بصورت نوبتی و با حفظ اصل رعایت آمادگی همیشگی خود را برای هر نوع درگیری در هر زمان، آماده کرده بودند و این در حالی بود که دشمن در شرایط جدید بوجود آمده با همکاری دشمنان خارجی ما و همزمانی حضور مستقیم نیروهای مسلح آمریکا در اوج تحرکات قرار گرفته بود. بهرحال تصمیم رده های بالای نظامی برروی یکی از مهمترین و مستحکم ترین خطوط دفاعی دشمن یعنی ارتفاع سر به فلک کشیده و پوشیده از برف (شیخ محمد) متمرکز شده بود آن هم در فصل گرما، به عنوان کار آینده لشکر انتخاب شد. شیخ محمد با ارتفاع بسیار بلند واقع در ۶۰ کیلومتری جبهه ماووت در شمال غربی مرز، قرار گرفته و بنابرمختصات جغرافیایی بعد از ارتفاع (پیر مگران) و ارتفاع (مادر) بعنوان سومین ارتفاع رفیع عراق محسوب می شد. شیخ محمد یکی از حساس ترین مناطق دفاعی دشمن به حساب می آمد این ارتفاع ازغرب به سد دوکان و همچنین سه شهر مهم (سلیمانیه، قلعه دیزه و دوکان) تسلط کامل داشت واز جنوب قسمت وسیعی از دشتهای حاصلخیز عراق را تحت پوشش قرار می داد و از شرق نیز حفاظ مطمئنی برای پیروزی های بدست آمده در طول سه سال تلاش و عملیاتهای مداوم در منطقه ماووت و بخصوص شهر ماووت در مقابل دشمن بود. بدون شک جسارت انجام این چنین عملیات بر روی این منطقه حساس و مهم، نمایش قدرتی بود از الطاف الهی و پاسخی قاطع به دشمن در برابر تحرکات اخیر در فاو. بهر حال تمام نیروهای لشکر برای یک جدال بی موازنه آماده می شدند. با فرا رسیدن موعد مقرر کلیه تیپها به حال آماده باش در آمدند. تیپ چهارم که جدیدترین تیپ تشکیل شده لشکر بود، برعکس سازمان دیگر تیپها که از سه گردان تشکیل می شدند، به صورت ۸ گروهان مجزا سازمان داده شده بود که هر گروهان به طور مستقیم با تیپ تماس داشت و طبیعتاً امر سرویس دهی به گروهان ها نیز برای تیپ بسیار مشکل می شد. با توجه به مشکلات ذکر شده زمان به سرعت در حال سپری شدن بود کلیه یگان ها بدون وقت کشی به آموزش، تسلیح، و تجهیز نیروها مشغول بودند. این سیر پر هیاهو تا روز ۲۶ اردیبهشت ۶۷ ادامه داشت که در همین روز خبر رسید که شب گذشته تیپ سوم کربلا وارد عمل شده و درگیری شدیدی به وجود آمده و به دلیل ارتفاع زیاد ارتفاع شیخ محمد و نیز صخره ای و سنگی بودن آن امر تدارکات ارسال مهمات و غذا و همچنین تخلیه مجروحین بسیار مشکل بوده و برو بچه ها با جانثاری بیش از حد خود خلاء امکانات را جبران کرده و صفحه روشنی بر صفحات پیروزی های رزمندگان افزودند البته نفوذ به دژ مستحکمی چون شیخ محمد خود یک پیروزی بزرگ نظامی بود و استقامت و اصراربر پیروزی، خود پیروزی بزرگتر.ولی استقامت وپایداری، مستلزم وجود اراده ای خارج از توصیفات و الفاظ موجود بر زبانها است و نیز وجود امکانات عظیم در دست دشمن از جمله ترابری هوایی، رادارهای پیشرفته خودکار و سلاحهای دقیق که حمایتی آتشین از نیروهای در حال پیشروی را ایجاد کند که ما از مورد دوم محروم بودیم ولی بچه ها این محرومیت را با ایمان والای خود جبران کردند. به هر حال با رسیدن خبر شروع عملیات به سایر یگانها از جمله تیپ حضرت زهرا (س) که در عقبه مستقر بودند، جنب و جوش عجیبی به وجود آمد و این اشتیاق تا ساعت ۱۱ قبل از ظهر ادامه داشت و تقریبا ساعت ۱۱ از طرف ستاد فرماندهی لشکر به تیپ ما فرمان حرکت ضرب العجلی به سوی منطقه ای دیگر صادرشد و مطمئناً این موضوع حکایت از شدت درگیری و احتیاج منطقه به ورود یگانهای تازه نفس خبر میداد. تقریباً حول و حوش ظهر بود که یک فروند بالگرد شنوک در محوطه باز واقع در مرکز اردوگاه تیپ، که قرار بود آنجا حسینیه ای ساخته شود، به زمین نشست و گروهان الحدید بعنوان اولین گروهان، مجهز ومسلح سوار برآن بالگرد شده و راهی شد و گروهان های دیگر نیز به نوبت و با سرعت تمام با بالگردبه اردوگاه صف (اردوگاه لشکر در منطقه آزاد شده ماووت) انتقال داده شدند این جابجایی ها آنقدر طول کشید که شب با کوله باری از انتظار، چتر خود را بر زمین غربت زده ماووت گستراند.گروهان ها شبانه مهمات لازم را از تسلیحات تیپ دریافت نمودند و به علت کمبود وقت بدون صرف شام، به ستون یک به سمت محل فرود بالگرد رفته وحدود ۲ ساعت در آنجا به انتظار صدور فرمان حرکت و نتیجتاً انجام عملیات هلی برن بر روی ارتفاع مذبور و هجوم به دشمن قدارکه با فشارهای بی حساب خود مصمم به باز پس گیری شیخ محمد بود ماندند نیروهایی که به علت تعجیلی بودن کار موفق به صرف نهار وشام نشدند و بعد مسافت و عملیات خسته کننده هلی برن و عدم استراحت، ولو لحظه ای اندک، که هر کدامشان می توانستند انسانی را از ادامه فعالیت باز دارد، نتوانست اندکی از عشق جهاد فی سبیل الله را در وجود خسته ودل پر دردشان بکاهد. به هر حال پس از ۲ ساعت انتظار مفرط فرماندهی لشکر توسط بیسیم تغییر اوضاع درگیری و غلبه کامل رزمندگان اسلام بر نیروهای زبده دشمن و در نتیجه عدم نیاز منطقه به اعزام یگان جدید را ابلاغ کرد و یک بار دیگر ندای {امن یجیب} امام و امت بر تمامی ساز و برگ های پیشرفته نظامی غلبه کرد و ارتفاع رفیع شیخ محمد به عنوان اوج رشادت، شجاعت، ایمان و مظلومیت رزمندگان در حماسه هشت سال دفاع مقدس به ثبت رسید به دلیل عدم نیاز به حضور تیپ چهارم در منطقه، رزمندگان این تیپ از پد بالگرد خارج شده و به چادر های خالی یکی از گردان های لشکر که نیروهایش در حال درگیری و ستیز با کفار بودند انتقال داده شدند و در آنجا با تدارک غذای سرد وسایر لوازم موجود برای استراحت بچه ها شب را به سحر رساندند. تا ۹ روز یگان ما در همان محیط مذکور و همان اردوگاه (صف) به حالت آماده باش به انتظار نیاز احتمالی بودیم و در طول این مدت، منطقه نیز تثبیت شده بود ولی شدت آتش و حملات هوایی همچنان ادامه داشت به همین خاطر رزمندگان اسلام نیز در این مدت استحکامات و سنگرهای خود را تقویت کرده و خود را برای مقابله با هر نوع هجوم آماده کرده بودند. قرار بود با فرا رسیدن فجر روز دهم واحد های عمل کننده طبق برنامه های از پیش تعیین شده از شیخ محمد پایین آمده و طی یک جابجایی سریع، با واحد هایی از تیپ چهارم جایگزین شوند. در این رابطه گروهان الحدید (یکی از گروهان های تیپ چهارم) نیروهای خود را برای استقرار به غربی ترین حد لشکر، که ملحق به خطوط پدافندی تیپ۱۲ قائم (عج) بود اعزام داشت، و به دنبال آن سایر گروهانها (صف، بقیع، القدر ) نیز وارد منطقه شدند عملاً خط پدافندی به تیپ چهارم واگذار شد. این پانزدهمین ماموریت تیپ بود که انجام شد و هدف آن نگهداری و تثبیت خط بود.قرارگاه تاکتیکی خط نیز که چندین کیلومتری عقب تر از شیخ محمد قرار داشت به مسئولین تیپ واگذار شد و با توجه به کادر مجرب و کارآزموده ای که فرماندهی تیپ در اختیار داشت، امر تدارک نیرو، در تمام موارد به وجه احسن صورت می گرفت. ارتباط با خط که با سایر وسایل مخابراتی اعم از بیسیم و پیک صورت می گرفت، لحظه ای قطع نمی شد و امر ارسال مهمات، آب و غذا به هر صورت ممکن، ازبالگردگرفته تا قاطر به بهترین وضع به انجام می رسید.واحد های تیپ خود را برای هرگونه پاسخگویی به هرگونه تحرکات احتمالی دشمن آماده کرده بود و با توجه به شیارهای عمیق که امتیاز بزرگ و مهمی برای دشمن در رابطه با نفوذ و هجوم به مواضع رزمندگان محسوب می شد و بچه ها هیچگونه دیدی بر این شیارها نداشتند امر نگهبانی و دیده بانی بسیار مشکل و دشوار شده بود تخلیه مجروحین نیز به ندرت با بالگرد صورت می گرفت که کاری سخت و دشوار بود و مصائب بسیاری برای مجروحان می آفرید و همچنین مسیر بسیار طولانی و صعب العبور صبر و تحمل بی شائبه ای را طلب می کرد که این مهم در بچه ها کم نبود اما جدای از این مشکلات مشکل دیگری نیز دست به گریبان بچه ها بود که واقعاً تحملی خارق العاده می طلبید و آن جغرافیایی سرد و یخبندانی بودن نقاط مرتفع و خط الراس و نظامی آن بود که پوشاک و وسایل گرم کننده زیادی را طلب می کرد که با توجه به فصل گرما و عدم آمادگی بچه ها برای حضور در یخچال های طبیعی قلل مرتفع منطقه مشکل دیگری محسوب می شد بدلیل سنگین بودن حجم آتش دشمن و نیز سنگی و صخره ای بودن منطقه سنگر کنی و استحکامات بسیار دشوار و انصراف از این کار نابخردی محض بود. چون باعث تلفاتی سنگین به نیرو های ما میشد. اما زمزمه {فاستقم کما امرت} همه مشکلات را برای ما آسان می کرد مهمترین نقاط اتکای دشمن برای مقابله با پیروزی ما شلیک گلوله های شیمیایی و پرواز هواپیماها برای جلوگیری از رسیدن مهمات و لوازم مورد نیاز که از طریق هوا ارسال می شد بود در این مرحله تعدادی از بچه های تیپ بخصوص نیروهای گروهان الحدید، شدیداً مصدوم شدند که در این بین شاهد شهادت سرباز گمنامی از سربازان امام زمان (عج) نیز بودیم و در مجموع تعداد شهدای تیپ دراین ماموریت بحول و قوه الهی به کمترین حد ممکن یعنی دو نفر شهید رسید که یکی را با جان نثاری های فراوان بچه ها و با طی بیش از هشت ساعت کوهنوردی به عقبه انتقال دادند و پیکر مطهر برادر دیگرمان که شهید شده بود توسط بالگرد به عقبه انتقال داده شد. استقامت برروی قلل رفیع این کوه استوار نشانه اقتداری بود آمیخته با ایمان. اصرار بر پیروزی پس از پیروزی، دشمن را از باز پس گیری منطقه نا امید می کرد و این مطلب در کم شدن حجم آتش ادوات دشمن و هجوم هواپیماها نمایان می شد حدوداً پس از هفت روز حضور تیپ در خط، دشمن تحرکاتی نه چندان جاندار از خود نشان دا د که موجب اعلام آماده باش صد در صد در کل خط شد شب آماده باش کلیه سنگرهای نگهبانی تقویت گردید و بچه ها تشنه درگیری با دشمن بودند و به همین خاطر برای مقابله لحظه شماری می کردند. شب در حالی سپری شد که دشمن توانی برای حرکت در خود ندید و با این عدم تحرک، منطقه به صورت صد درصد تثبیت شد و دیگر هیچگونه مساله خاصی وجود نداشت و این در حالی بود که سه روز بعد بنا بر مقتضیات نظامی و اتمام ماموریت تیپ، قرار شد خط به تیپ دوازده قائم (عج) تحویل داده شود روز تعویض نیز که دشمن به جابجائی یگان پی برده بود، منطقه را به زیر آتش سنگین ادوات و توپخانه خود گرفت که خوشبختانه تلفاتی در پی نداشت و تلاش هواپیمای دشمن، برای جلوگیری از پرواز بالگرد های ما نیز ثمری نبخشید و خط به طور کامل به تیپ مذکور تحویل داده شد و گروهانهای تابعه نیز به اردوگاه صف انتقال یافتند. پس از آمدن به عقبه دستور رسید که به علت فعالیت دشمن در منطقه عمومی ماووت و حساس شدن منطقه، یک گردان از تیپ را جهت احتیاط به منطقه عمومی شهر ماووت عراق بفرستیم. دو گردان از تیپ به مرخصی رفتند و یگ گردان را به منطقه بردیم و در موقعیت صف که در حوالی شهر ماووت بود مستقر شدیم. این شانزدهمین ماموریت ما بود که انجام شد و هدف آن، همانطوری که گفته شد احتیاط منطقه بود که البته پس از چند روز چون منطقه حساس تر شده بود، برای پدافند، به خط مقدم رفتیم و در زیر پلی در جاده منتهی به شهر ماووت مستقر شدیم. چند روز بعد بود که دشمن بعثی عملیاتی را در ارتفاعات شیخ محمد و «گوجار» انجام داد که موفق شد آنها را تصرف کند و فردای آن روز ارتفاعات قمیش را متصرف شد و چند روزبعد ارتفاع گرده رش را نیز تصرف کرد. با تصرف این ارتفاعات حساس و مشرف به منطقه، دیگر امکان تردد در جاده های منطقه مقدور نبود به همین خاطر ایران تصمیم گرفت عقب نشینی تاکتیکی در این منطقه انجام دهد و نیروها شهر ماووت را خالی کرده و به عقب آمده در پی آن ما نیز نیروها را جمع آوری کرده و به اردوگاه میاندوآب آوردیم. چند روز گذشته بود که دستور رسید تمام لشکر باید به منطقه جنوب عزیمت کند. همه نیروها آماده رفتن شدند و تیپ ما نیز، در حالی که گردانهای دیگر تیپ هم از مرخصی برگشته بودند، به جنوب عزیمت کردیم و به اردوگاه سد دز رفته و مستقر شدیم. دشمن در این زمان شهر فاو را متصرف شده بود و با پشتیبانی شرق و غرب آخرین تلاشهای خود را جهت تصرف و پیشروی در خاک ایران انجام می داد و به چند نقطه دیگر از جمله : (فکه – شمال فکه – مهران – جزیره مجنون – شلمچه – زید – کوشک) و مکانهای دیگر هجوم آورده بود. پس از استقرار در اردوگاه، همه امکانات و وسایل را آماده کرده بودیم تا اگر دشمن خواست حرکتی از خود نشان دهد، دست به کار شویم. در همین زمان بود که ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت ولی دشمن پس از آن، باز به شرارت های خود ادامه داد و شروع به هجوم های بیشتری کرد در پی هجوم های خود چند منطقه از خاک کشورمان را اشغال کرد. چند روز نگذشت که دشمن از فکه شروع به پیشروی کرد، و به ما آماده باش داده شد ولی لشکر های دیگر چون در دسترس بودند آنها را وارد عمل کردند تا مجبور به عقب نشینی شد و در همین زمان بود که نیروهای منافقین در غرب، به قصد گرفتن تهران بوسیله خودروهای زرهی و نفربر وارد عمل شدند و تا نزدیکی های باختران پیشروی کردند ولی نیروهای خودی، پاسخ دندان شکنی به آنها داده و تمام نیروهای آنها را نابود کردند و دشمن منافق را مجبور به عقب نشینی مفتضحانه نموده و حماسه «مرصاد» را آفریدند، لشکر ما بدلیل اینکه مطلع شده بود دشمن می خواهد از طرف آبادان، هجومی انجام دهد و آبادان را اشغال کند در منطقه آبادان محدوده ای را از خط مقدم به لشکر داده بودند تا در هنگام هجوم دشمن با آن مقابله کنند. چند گردان از لشکر به داخل شهر آبادان رفته و در خانه های متروکه مستقر شده بودند ما هم همراه فرماندهی تیپ به آبادان رفتیم و حد لشکر را شناسایی و بررسی کرده و به اردوگاه برگشتیم. چند روزی نگذشته بود که دشمن از محور «کوشک » شروع به پیشروی کرد و توانست خود را به جاده اهواز–خرمشهر برساند و آن را مسدود نماید. به تیپ از طرف فرماندهی لشکر ابلاغ شد که هرچه سریعترخود را به منطقه برساند ما هم همه چیز را آماده کردیم، با تمام نیروها به اردوگاه کوثر روانه شدیم. نیروها را در حسینیه اردوگاه جای دادیم تا استراحت کنند و خودمان برای شناسائی منطقه، روانه شده و وقتی به منطقه عملیاتی رفتیم، متوجه شدیم که دشمن جاده اهواز-خرمشهر رابسته است وتا حدودی هم در طول جاده پیشروی کرده ولی جلوتر نتوانسته بیاید. پس از شناسائی به عقب برگشتیم و نیروها را بطرف منطقه حرکت دادیم، وقتی به منطقه رسیدیم دو گردان را جهت احتیاط درعقب تر نگاه داشتیم و با یک گردان جلوتر رفتیم که متوجه شدیم دشمن شبانه جاده را خالی کرده و به عقب رفته است. تیپ رابه دو قسمت تقسیم کردیم که یک قسمت آن از سمت راست در محدوده پادگان حمید و یک قسمت دیگر چند کیلومتر جلوتر از سمت چپ در محدوده ایستگاه حسینیه حرکت دادیم. ما باید توسط جاده های فرعی، از جاده اهواز–خرمشهر به طرف کوشک و پاسگاه زید میرفتیم و تا فاصله ای که مشخص کرده بودیم، حرکت می کردیم تا به یکدیگر برسیم و بدانیم که دشمن عقب رفته یا نه. این هفدهمین ماموریت ما محسوب میشد که در تاریخ ۱/۵/۱۳۶۷ انجام شد و هدف آن، پاکسازی منطقه اشغال شده و مستقر شدن در خط بود. قسمت اول، از سمت راست از نزدیکی پادگان حمید به داخل رفته قسمت دیگر، از سمت چپ از پاسگاه حسینیه به داخل و به سمت خط مرزی حرکت کردند. هوا گرگ و میش بود. مقداری که داخل رفتیم کم کم هوا روشن شد. از هر دو سمت درحال پیشروی بودیم که با دشمنی که برای خود خط تشکیل داده بود مواجه شدیم. در سمت راست نیروها با دشمن درگیر شدند و تلفاتی به دشمن وارد آوردند ولی بعد، فهمیدند که دشمن با قدرت فراوان و زرهی و نفربرها به طرفشان می آید فرمانده تیپ تصمیم می گیرد که نیروها را به عقب تر بیاورد و خطی، جلوی دشمن در حال پیشروی تشکیل دهد که دشمن با استفاده از ادوات زرهی خود، مجال را از آنها می گیرد و مجبور به عقب نشینی میگردند،همراه با عقب نشینی درگیری ادامه پیدا می کند دو گردان هم که در عقب بودند به جلو آمده و درگیر شدند. چند ساعتی می گذرد نیروهای ما خود را به پادگان حمید می رسانند و خطی جلوی دشمن تشکیل می دهند. دشمن قصد تصرف شهر اهواز را داشت، البته نیروهای زرهی خودی و همینطور نیروهای مردمی سر می رسند و در همان نقطه می توانند جلوی دشمن را سد نمایند و با تقدیم چندین شهید و مجروح موفق می شوند از سقوط شهر اهواز جلوگیری کنند و بار دیگر ایثار و شجاعت خود را با کمترین امکانات موجود حتی وسیله نقلیه و بدون تجهیزات و با لبان تشنه در مقابل دشمن تا دندان مسلح به تمام جهانیان نشان دهند. همزمان با درگیری سمت راست در حمید، در سمت چپ هم که تقریباً ساعت ۱۱ صبح بود با یک تیپ زرهی دشمن که در حال پیشروی بر روی جاده اهواز-خرمشهر بود در سه راه حسینیه، در گیری آغاز شد که شدت آن، درگیری اوایل جنگ را تداعی میکرد ما برای جلوگیری از پیشروی دشمن خطی به شکل L تشکیل دادیم تقریباً تعداد نیرو های ما ۸۰ نفر می شدیم تعدادی از بچه ها را به پهلوی جاده فرستاده بودیم تا وقتی زرهی های دشمن رسیدند با آر پی جی ۷ آنها را مورد اصابت قرار دهند دشمن در روی جاده به طرف شهر خرمشهر در حال حرکت بود و در سر فکر فتح دوباره خرمشهر را داشت. اجازه دادیم تا به ما نزدیک شوند، تا تقریباً به ۱۰۰ متری رسیدند، دستور آتش که داده شد، آر پی جی زن ها شروع به شلیک کردند تانک های اول زده شد و دودشان به هوا رفت، تانکهای پشت سر غافلگیر شده بودند بعلت زیادی تانکها که ترافیک شدیدی ایجاد شده بود، مجال عکس العمل و دور زدن ازآنها گرفته شد (انگار در تهران ماشین ها در ترافیک گیر کرده بودند) ۱۰ الی ۱۵ تانک و نفر بر دشمن زده شد و بقیه به زحمت دور زدند و به عقب برگشتند. ولی در مقابل حدود ۳۰ تن از عراقیها را به درک واصل کردیم و ۶ دستگاه خودرو و نفربرهای آنها را به غنیمت گرفتیم. در این درگیری فقط دو مجروح دادیم. دشمن عقب نشینی کرد و حدود دو سه کیلومتر به عقب برگشت و در جاده اهواز–خرمشهر ایستاد. هوا گرم بود و آب و یخی وجود نداشت: خوشبختانه ماشینهایی که آب و یخ و میوه و مهمات داشتند و از درگیری اطلاع نداشتند و می آمدند تا از آنجا عبور کنند وقتی به آنها می گفتیم جلوتر نروید ما با دشمن در اینجا درگیر هستیم و دشمن را نشان می دادیم هرچه داشتند از آب و یخ و غذاو مهمات به ما می دادند و ما به این صورت خود را تامین می کردیم. به هر حال ما خود را آماده کرده بودیم تا اگر دشمن جلو آمد با او درگیر شویم. دشمن پس از یک ساعت باز به طرف ما هجوم آورد و می دیدیم که این دفعه قصد محاصره ما را دارند چند تانک از طریق جاده می آمدند و چندین تانک دیگر هم از همراه با شلیک از ۵۰۰ متری سمت چپ و راست ما رد شدند و به پشت سر ما رفتند تا محاصره را تکمیل کنند و بعد با شلیک به طرف ما آمده و حلقه محاصره را تنگ و تنگتر نمایند و همه را یا به اسارت بگیرند و یا به شهادت برسانند. در همان لحظه اول تانکهایی را که از جاده می آمدند زدیم ولی تانکهای سمت چپ و راست را که از برد آر پی جی ۷ دورتر بودند نمی توانستیم مورد اصابت قرار دهیم که در اینجا کاری جز عقب نشینی نتوانستیم انجام دهیم. با خودرو های غنیمتی نیروها را به عقب کشیدیم که الحمد الله تلفاتی نداشتیم. به زیر پل هفتی هشتی در جاده اهواز–خرمشهر آمده و در آنجا مستقر شدیم خوشبختانه دشمن پس از اشغال آنجا دیگر توان ادامه راه به طرف خرمشهر را از دست داد و به خط قبلی خود رفت و جاده باز شد. در آن طرف هم که دشمن ضربه شدیدی خورده بودند عقب نشینی کرد و به خط قبلی خود بازگشت. نیروها را جمع آوری کرده و فردای آن روز به سد دز بردیم. دو سه روز بعد، گردانهای دیگر لشکر در محور زید عملیات انجام دادند و دشمن بعثی را به عقب نشینی وادار کردند ما نیز به خطوط آزاد شده رفته وشناسایی کردیم. چند روز بعد به تیپ ابلاغ شد که برای عملیات در منطقه زید آماده شود، ما نیز نیروها را آماده کرده و بوسیله اتوبوس به منطقه بردیم و در نزدیکی محل عملیات نیروها را مستقر کردیم. در این مدت فرماندهان رده های مختلف تیپ به خط می رفتند و خطوط دشمن را بررسی و شناسایی می کردند دو سه روز بعد، دستور حرکت به سوی خط داده شد، نیروها را به خط بردیم و پشت خاکریز خودی مستقر کردیم. این هجدهمین ماموریت ما بود که در تاریخ ۵/۵/۱۳۶۷ انجام شد و هدف از آن، بازپس گیری خطوط اشغالی، توسط دشمن و پیشروی در خاک دشمن بود. عملیات که نامش (الغدیر) بود در همان شب آغاز شد. ابتدا دو گردان از لشکر به خط زدند و خط شکسته شد، و بعد از آن، یک گردان از تیپ وارد عمل شد که با پیشروی که داشت دشمن را عقب زد و به سمت مرز بین المللی بازگشتند و در آنجا مستقر شدند، البته لشکرهای دیگر هم در این عملیات شرکت داشتند که در خاک عراق پیشروی قابل ملاحظه ای کرده بودند.این آخرین عملیات جمهوری اسلامی ایران بود که در جبهه های جنگ انجام شد و همینطور آخرین عملیات تیپ ما بود که انجام دادیم. بعد از چند روزی که در خط بودیم، گردان دیگری به جای ما آمد و ما به اردوگاه سد دز برگشتیم. در این زمان بود که نیروهای مردمی زیادی به جبهه ها هجوم آوردند و تمام جبهه ها را پر کردند و بعد از این دیگر دشمن به خود جرات عملیات نداد و در جای خود میخ کوب شد. تیپ درآن زمان حدود ۱۰۰۰ نفر نیرو داشت و ما نیروها را سازمان داده و آماده درگیری احتمالی با دشمن کردیم ولی دشمن دیگر در جایی تحرکی نداشت و ما نیز در همان اردوگاه ماندیم. پس از یکی دو ماه بعد از قبول قطعنامه، ما در منطقه بودیم و چون دیدیم تحرکی از سوی دشمن به چشم نخورد، نیروها را تسویه دادیم وطبق دستور فرماندهی لشکر به تهران عزیمت کرده ودر پادگان ۲۱ حمزه مستقرشدیم. در آنجا یکی دوماهی بودیم و درعرض این مدت به برادران آموزش فرماندهی دسته داده شد و تعدادی از آنها برای آموزش راپل فرستاده شدند که پس از چند روز، آموزش آنها به اتمام رسید پس از پادگان ۲۱ حمزه به اردوگاه شهید عراقی در حومه تهران رفتیم که توسط مربی، آموزشهای مختلف هوا برد به ما داده می شد چون احتمال می رفت که منافقین پس از شکست مفتضحانه شان در کرمانشاه می خواهند تلافی کنند و به شهر تهران حمله ور شوند. به هرحال آموزشها را با جدیت ادامه دادیم و پس از چند هفته از اردوگاه شهید عراقی، به پاسگاه شهدای «ونک» در داخل شهر تهران رفته و در آنجا برای انجام وظایف محوله مستقر شدیم.

عملکرد تیپ حضرت زهرا (س) در دفاع مقدس دریک نگاه

سال

نام عملیات

منطقه

تاریخ عملیات

رمز عملیات

تیپ

نوع عملیات

۱۳۶۴

والفجر ۸

ام الرصاص جزیره

۲۰/۱۱/۶۴

یا فاطمه الزهرا( س )

گروهان غواصی والعادیات از گردان حضرت قمر بنی هاشم

آفندی

۱۳۶۴

فاو – البحار

فاو

۱/۱۲/۶۴

گروهان والعادیات از گردان حضرت قمر بنی هاشم

پدافندی

۱۳۶۵

سیدالشهدا( ع )

فکه

۱۳/۲/۶۵

یا صاحب الزمان (عج)

گردان حضرت زینب

آفندی

۱۳۶۵

شرهانی

شرهانی

۱۹/۲/۶۵

گردان حضرت زینب

آفندی

۱۳۶۵

شرهانی (تکمیلی)

شرهانی

۲۴/۳/۶۵

گردان حضرت زینب

احتیاط

۱۳۶۵

جزیره مجنون جنوبی

هور العظیم

۱۳/۵/۶۵

گردان حضرت زینب

پدافندی

۱۳۶۵

کربلای ۱

مهران

۹/۴/۶۵

یا ابوالفضل العباس ( ع )

گردان حضرت زینب

آفندی

۱۳۶۵

کربلای۲

حاج عمران

۱/۶/۶۵

یا اباعبدالله الحسین ( ع )

انجام نشد

آفندی

۱۳۶۵

کربلای ۴

بصره، خرمشهر

۱/۱۰/۶۵

محمد رسول الله(ص)

انجام نشد

آفندی

۱۳۶۵

کربلای۵ (۴ مرحله)

شلمچه

۱۹/۱۰/۶۵

یا زهرا( س )

گردان حضرت زینب

آفندی

۱۳۶۶

غرب کانال ماهی

شلمچه

۱/۱/۶۶

گردان حضرت زینب

پدافندی

۱۳۶۶

کربلای ۸

شرق بصره

۱۹/۱/۶۶

یا صاحب الزمان ( عج)

گردان حضرت زینب

آفندی

۱۳۶۶

نصر ۴

ماووت

۱۱/۴/۶۶

یا صاحب الزمان ادرکنی (عج )

گردان حضرت زینب

آفندی

۱۳۶۶

نصر ۴ (تکمیلی)

تپه دوقلو

۱۵/۴/۶۶

یا صاحب الزمان ادرکنی (عج )

گردان حضرت زینب

آفندی

۱۳۶۷

بیت المقدس ۴

دربندی خان شاخ سورمر

۲/۱/۶۷ تا ۲۳/۱/۶۷

یا ابا عبدالله( ع )

گردان حضرت زینب

آفندی

۱۳۶۷

بیت المقدس ۶

ماووت،

شیخ محمد

۲۶/۲/۶۷ تا ۶/۳/۶۷

یا امیرالمومنین ( ع )

تیپ حضرت زهرا

آفندی

۱۳۶۷

عقب روی شهر ماووت

ماووت

۵/۴/۶۷

گردان حضرت زینب

گردان حضرت امام حسین

گردان حضرت امام حسن

پدافندی

۱۳۶۷

دفاع سراسری

جاده اهواز خرمشهر

(ایستگاه حسینیه)

۱/۵/۶۷ تا ۱۰/۵/۶۷

گردان حضرت زینب

گردان حضرت امام حسین

گردان حضرت امام حسن

آفندی

۱۳۶۸

پاسگاه زید

شلمچه

۵/۵/۶۷ تا ۲۰/۳/۶۸

گردان حضرت زینب

گردان حضرت امام حسین

پدافندی

 

More To Explore

شهید

شهید

شهدا

شهید محمدرضا محمودی تفرشی

نام: محمدرضا نام خانوادگی: محمودی تفرشی نام مادر: فاطمه نام پدر: حسن تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۱۲/۲۵ محل تولد: تهران وضعیت تاهل: مجرد میزان تحصیلات: اول متوسطه (علوم تجربی) سن: ۱۷ سال تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۱۲ محل

خانهدسته‌هاحساب کاربریسبد خرید
جستجو کردن