خاطرات

دست نوشته شهید حاج احمد غلامی درباره گردان حضرت علی اصغر (ع)

برادر داود حیدری چهره جوان خوش‌سیما و بلندبالا، بچه محله هاشمی بود، داود همیشه مثل فیزیک بدنی‌اش تند و با سرعت حرف می‌زد. قدی بلند و چهارشانه و با چشمانی مشکی که انگار سرمه کشیده، ‌خنده همیشگی‌اش عصبانیتش را می‌پوشانید. همیشه نیروهای کم…

خاطرات, یادها

علمداران لشکر۱۰ سیدالشهدا (ع) در راه قدس

۲۱ خرداد ماه ۶۱ جمعی از رزمندگان تیپ محمد رسول الله عازم نبرد با رژیم صهیونیستی شدند که علمداران لشکر۱۰ سیدالشهدا علیه السلام، شهیدان حاج علیرضا موحد دانش، شهید حاج کاظم رستگار و شهید حاج احمد غلامی و بعضی از فرماندهان گردان ها…

خاطرات

عذاب وجدان

بخشی از دستنوشته‌های سردار شهید احمد غلامی: یک عملیات غیر منتظره به تیپ محول شده بود. شکر خدا آموزش های لازم را دیده بودیم. اصلا یکی از دلایل انتخاب یگان ما موفقیت‌های بچه ها در عملیات قبلی بود. قرار بود نیروها را به…

خاطرات

راه حل استراتژیک!

درباره شهید احمد غلامی به روایتِ سردار اسدی: خود حاج احمد برایم تعریف کرد که: عملیات والفجر 2 تازه تمام شده بود. آن زمان؛ خانواده‌ام را به کردستان آورده بودم. آنها در یک مدرسه ساکن شده بودند. یک روز کاظم گفت: احمد! تو…

خاطرات

همسرِ همراه

درباره سردار  شهید حاج احمد غلامی : با هم نسبت فامیلی داشتند، پسر دایی و دختر عمه بودند. آن موقع فاطمه خانم فقط 11 سال داشت. عروسک بازی می کرد که صدایش زدند بیاید و چای ببرد برای مهمانان. سفارش کرده بودند: «اول…

خاطرات

میدانست این دیدار آخر است…

درباره سردار  شهید حاج احمد غلامی : آخرین‌ها همیشه به یاد می‌مانند. هم به یاد می‌مانند و هم به دل... می‌مانند و چنگ می‌اندازند به دلِ داغ شده از فراق می‌مانند و دست می‌اندازند بیخ گلوی کسی که مانده می‌مانند تا برای همیشه…

خاطرات

دنبالت می گردم تا آن دنیا…

درباره سردار  شهید حاج احمد غلامی: 13 اردیبهشت بود و روز پدر. پسر کوچک حاج احمد، هدیۀ روز پدر را تقدیم کرد، گونه‌اش را بوسید و رفت تا در مراسم ازدواج دوستش شرکت کند... همه پسر کوچک خانواده را بدرقه کردند با این…

خانهدسته‌هاحساب کاربریسبد خرید
جستجو کردن