برچسب: شهید حسن احسانی نژاد

۰

مزار شهید حسن احسانی نژاد

مزار شهید حسن احسانی نژاد اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ‏ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، سلام بر شما اى اولیای خدا و دوستانش. سلام بر شما اى برگزیدگان خدا و دوستدارانش. اَلسَّلامُ‏...

۰

شهید حسنِ دوست داشتنی!

شهید حسن احسانی نژاد به روایتِ برادر عبدالله آهنگر من و شهید احسانی نژاد با یکدیگر در سپاه کرج همکار بودیم. یک بار که دلیل تغییر نام خانوادگی اش از جانی به احسانی نژاد...

۰

همان اولین بار عاشقش شدم!

شهید حسن احسانی نژاد به روایت برادر علی معینی (همرزم شهید): پیش از آنکه شهید احسانی نژاد را ببینم، تعریفش را شنیده بودم. فرمانده وقت سپاه کرج آنچنان از او تعریف کرد که تمام...

۰

اولین پایگاه بسیج!

شهید حسن احسانی نژاد به روایتِ برادر ملا نوری (همرزم شهید): اوایل انقلاب من به همراه تعدادی از جوانان در گروهی به نام “المراقبون”، منتسب به آقای خلخالی، در کرج فعالیت می کردیم. این...

۰

خیلی کار داریم!

شهید حسن احسانی نژاد به روایتِ آقای جهان خواه (پدر همسر شهید): در محل کارم بودم. ساعت حدود ۹ صبح بود که حالتی بین خواب و بیداری به من دست داد. احساس کردم چهار...

۰

قدم زدن در خیابان های کرج…

شهید حسن احسانی نژاد به روایتِ برادر شهیدی (همرزم شهید): شهید احسانی نژاد از معدود کسانی بود که بامدرک کارشناسی وارد سپاه شد. وی هم به لحاظ رشته تحصیلی و هم به لحاظ روحیه...

۰

همسرِ با حوصله

شهید حسن احسانی نژاد به روایت خانم جهان‌خواه (همسر شهید): من و همسرم با هم نسبت فامیلی داشتیم. پسردایی و دخترعمه بودیم. چند سالی بود که خواستگاری کرده بود. بدون اغراق بگویم که او...

۰

۶۰ ماه کار در ۶ ماه زمان!

شهید حسن احسانی نژاد به روایت برادر علی کرمی (همرزم شهید): شهید حسن احسانی نژاد به سختی توانست فرماندهان را راضی کند تا با جبهه رفتنش موافقت کنند. پس از ورود ایشان به منطقه،...

۰

قول از فرماندار، پول از شهید احسانی نژاد

شهید حسن احسانی نژاد به روایتِ برادر رضا عمادی در سپاه کرج، جزء نیروهای تحت امر شهید احسانی نژاد بودم. آن زمان همه روزه تعداد بسیار زیادی شهید می آوردند که کار کفن و...

۰

راهی که با اشک باز شد!

شهید حسن احسانی نژاد به روایتِ برادران شهیدی و علی کرمی  (همرزمان شهید) ساعت کار سرش نمی شد. هر وقت می رفتیم سراغش، می دیدیم مشغول کار است، حتی نیمه شب! تازه مقداری از...