تسلیت درگذشت مرحومه رضاخانی (مادر شهیدان شجاعی)
انا لله و انا الیه راجعون بدینوسیله به اطلاع می رساند که مرحومه حاجیه خانم قدم خیر رضاخانی؛ مادر رزمنده عزیز گردان حضرت علی اکبر علیه السلام؛ حاج سعید شجاعی و شهیدان یوسف (وحید) و مسعود به دیدار حق شتافت و خانواده خود را به سوگ…
شهید جواد رهبر دهقان
نام : جواد نام خانوادگی : رهبر دهقان نام مادر : زهرا نام پدر : ماشالله تاریخ تولد : 1341/3/2محل تولد : کرج وضعیت تاهل : متأهل میزان تحصیلات : - سن اعزام : - سن : 24 سالتاریخ شهادت : 1365/4/17 محل…
اردوگاه عشق حسین – عملیات کربلای۱ (فیلم)
رزمندگان لشکر 10 سیدالشهدا علیه السلام در اردوگاه عشق حسین (ع) - عملیات کربلای یک
آزادسازی مهران در عملیات کربلای۱ (فیلم)
9 تیرماه 1365 - عملیات کربلای یک - منطقه عمومی مهران
تازه رفیقهای صمد
گزارش یادواره شهید صمد یکتا فاصلهها زیاد شده شکافها ایجاد شده ظواهر تغییر کرده همهچیز عوض شده آدمها طور دیگری شدهاند ارزشها رنگ و شکل دیگری به خود گرفتهاند اما بعضی چیزها ثابت مانده و بدون تغییر مثل غیرت جوانان غیور، مثل قدردانی…
دستمو بگیر…
دلنوشته ای برای شهید امیرمسعود صادقی یکتا: آقا صمد صمد صدامو میشنوی حاج صمد با شما هستم... میدونم که میشنوی قربان اون مهربونیای زیر پوست ابهتت صمد جان قربان اون مغز اطلاعاتی و خلاقت قربان اون لوتیگریات، با مرام بودنات آخ یادم نبود…
مزار شهید امیر مسعود صادقی یکتا
مزار شهید امیر مسعود صادقی یکتا اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، سلام بر شما اى اولیای خدا و دوستانش. سلام بر شما اى برگزیدگان خدا و دوستدارانش. اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا…
هندوانه نمیخواست، مسئولیت پذیر میخواست…
از زبان همرزم شهید امیرمسعود صادقی یکتا: به یاد دارم از یک چیز خیلی بدش می آمد و تنفر داشت ، آن هم تعریف و تمجید بی جا بود. یکبار هم در این باره مسئله ای پیش آمد، درون چادر بودیم به یکی از…
ماند و یکتا شد!
درباره شهید امیر مسعود صادقی یکتا از زبان مادر شهید: به قول دکتر ها کال به دنیا آمد، هشت ماهه بود که پا به این دنیا گذاشت،شاید هم برای یکتا شدن عجله داشت. به قدری کوچک بود که هیچ لباسی به تنش اندازه…
چادرِ شریکی
از زبان برادر شهید امیر مسعود صادقی یکتا: انگار نه انگار که من برادر بزرگتر بودم، خودم را از او خیلی کوچکتر می دانم با اینکه از لحاظ سنی، سن بیشتری داشتم. بعد از فوت پدر صمیمیتمان خیلی بیشتر شد ، با هم…