کاسه رویی رو پر کردم آب،دنبالش دوییدم کوچه….
تو پیچ کوچه رسیدم بهش❤️
یه دفعه وایساد،آب پاشید به پوتیناش😔
برگشت لبخندی زد،گفت بدو برو خونه…
گفتم نه، تو بری میرم،
دوباره گفت بدو برو………..
چند قدم عقب عقب رفتم قد رعناشو تماشا کردم که دور میشد🥺
آخرین تصویر از چهره ی ماهش تو ذهنم❤️😔
خاطره ی من از شهیدم❤️❤️
۱ شهریور ۱۴۰۱ در ۵:۴۶ ب٫ظ
یکه فلاح
کاسه رویی رو پر کردم آب،دنبالش دوییدم کوچه….
تو پیچ کوچه رسیدم بهش❤️
یه دفعه وایساد،آب پاشید به پوتیناش😔
برگشت لبخندی زد،گفت بدو برو خونه…
گفتم نه، تو بری میرم،
دوباره گفت بدو برو………..
چند قدم عقب عقب رفتم قد رعناشو تماشا کردم که دور میشد🥺
آخرین تصویر از چهره ی ماهش تو ذهنم❤️😔
خاطره ی من از شهیدم❤️❤️
۱ خرداد ۱۴۰۱ در ۷:۲۴ ب٫ظ
ناشناس
حاج مهدی سلحشور در عملیات نصر۴با این شهید بزرگوار همسنگربودند که در دیداری که با خانواده شهید داشتند از خاطرات ورشادتهای این شهید بزرگوار سخن گفتند
۱ خرداد ۱۴۰۱ در ۷:۲۱ ب٫ظ
ناشناس
اسم مستعار شهید جعفر بود که پدر مادر ودوستان به این نام صدایش میزدند
۱ خرداد ۱۴۰۱ در ۷:۱۹ ب٫ظ
ناشناس
روحش شاد و یادش گرامی