نام : احمدرضا
نام خانوادگی : شاه نظر عراقی
نام مادر : بتول
نام پدر : یحیی
تاریخ تولد : ۱۳۴۰/۱/۲
محل تولد : شهرری
وضعیت تاهل : متاهل
میزان تحصیلات : دیپلم برق
سن : ۲۶ سال
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۱/۲۴
محل شهادت : شلمچه
عملیات : کربلای۸
واحد : اطلاعات عملیات
یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام
مزار: تهران ، بهشت زهرا(س)
زندگینامه
شهید احمدرضا شاهنظر عراقی در دوّم فروردین ۱۳۴۰ پا به عرصه گیتی نهاد. از وقتی زبان باز کرد ذاکر و عاشق اهل بیت بود. او در محله نازی آباد تهران رشد کرد. آن روزها منطقه نازی آباد پر بود از جلسات مذهبی و احمد یک پای ثابت این جلسات بود. شخصیت احمد در این جلسات شکل گرفت و داشتن پدری که شغل معلمی را پیشه خود کرده بود در این مسیر کمک کار احمد بود.
احمد از دوران نوجوانی با مکتب امام خمینی آشنا شد و ۱۷ ساله بود که انقلاب امام ثمر داد و او از آن روز به بعد تمام دغدغه اش شد حفظ انقلاب اسلامی…
احمد از جمله کسانی بود که توانست به دیدار امام خمینی (ره) نائل شود. اوایل آغاز توطئۀ ضد انقلاب و اعلام جداسازی کردستان بود که امام فرمود: «بروید و مسئله کردستان را حل کنید!»
وی را مصمم کرد و به همراه دوست صمیمی اش ناصر ترکان عازم کردستان شد. سال ۱۳۵۹ بود که احمد رضا عازم کردستان شد. هوشیاری و دقتی که احمد رضا داشت باعث شد تا با آغاز توطئه ضد انقلاب و اعلام جدا سازی کردستان به عنوان نیروی اطلاعاتی بارها به عمق خاک کردستان نفوذ کند و با وجود مشکلات بسیار، مأموریتهای خود را با موفقیت به اتمام رساند.
در یکی از عملیاتها در کردستان، احمد و ناصر توسط مزدوران خود فروخته ضد انقلاب دستگیر شدند. ناصر ترکان توسط ضد انقلاب به شهادت رسید. اما با عنایت خداوندی احمد جان سالم به در برد تا در جبهه ای دیگر شهادت را نوش جان کند.
تازه جنگ بر انقلاب اسلامی تحمیل شده بود که از کردستان آمد و او که درس و مدرسه را رها کرده بود با سعی فراوان توانست درسال ۶۰ دیپلم خود را در رشته برق و الکترونیک از هنرستان شهید بهشتی بگیرد. احمد در زمره رزمندگانی بود که از غرب به جنوب آمدند و تیپ محمد رسول الله(ص) را شکل دادند و با این تیپ در ماموریتهای مختلف شرکت کرد.
با تاسیس تیپ سیدالشهدا علیه السلام احمد که از رزمنده های زبده تیپ محمد رسول الله در سال ۶۱ تشکیل شد، به این یگان پیوست و مسئولیت یکی از گشت های تیم های شناسائی اطلاعات عملیات در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی و والفجر یک را بر عهده گرفت. با جمع آوری اطلاعات با ارزشی از جبهه دشمن با هدایت گردان ها، مواضع و موانع دشمن را در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک در هم کوبید.
در تابستان سال ۱۳۶۲ برای شناسایی خطوط دشمن به جبهه های شمالغرب اعزام شد و در برگشت از ماموریت شناسایی مواضع دشمن در ارتفاعات “بمو ” با توجه به اینکه کارشناسایی آنها ۶ روز به طول انجامیده بود با میدان مین نامنظمی که توسط دشمن احداث شده بود مواجه میشوند و احمد پای راستش در اثر برخورد با مین از زیر زانو قطع میگردد.
احمد بعد از بهبودی نسبی با پای مصنوعی برای عملیات خیبر خودش رو به منطقه رساند تا در کنار شهید رحمت الله کُرد گرهگشای عملیات خیبر باشه و بعد از شهادت شهید کُرد در عملیات خیبر مسوولیت واحد اطلاعات و عملیات تیپ سیدالشهدا علیه السلام به حاج احمد سپرده شد.
* * *
احمد۲۴ ساله بود که ازدواج کرد و بعد از آن به جهت اینکه از جبهه دور نباشه، همسرش را به اهواز برد و در خانه های سازمانی به همراه سایر فرماندهان زندگی کرد. همیشه نمازش رو اول وقت میخوند او اهل تهجد و شب زنده داری بود.
احمد با درایت و تیزهوشی در کنار یار و همرزمش شهید حاج غلام کیانپور هدایت نیروهای غواص برای شناسایی جزیره ام الرصاص در عملیات والفجر۸ به عهده داشت. در این عملیات احمد از ناحیه شکم و صورت به سختی مجروح شد. هنوز بهبودی کامل نیافته بود که دوباره عازم جبهه شد.
او در عملیاتهای سیدالشهدا علیه السلام در اردیبهشت ۶۵ و آزاد سازی مهران در کربلای یک و کربلای ۲ در ارتفاعات پیرانشهر واحد اطلاعات عملیات را هدایت کرد.
عملیات کربلای ۵ ، دیماه سال ۱۳۶۵، نقطه اوج حرکت حاج احمد شد. با توجه وسعت حد عملیات ل۱۰ و مواضع و موانع آهنین دشمن و زمان محدود برای کار شناسایی حاج احمد با همه توان به میدان آمد و یاری مثل شهید غلام کیانپور همواره قوت قلب او بود. شهادت غلامرضا کیانپور بزرگترین ضربه عاطفی برای او بود.
فروردین ۶۶ در بیمارستان خبر «عملیات کربلای ۸» را شنید. با همان بدن مجروح دوباره عازم جبهه شد. شب میلاد امام عصر(ع) بود که به قرارگاه تاکتیکی لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام در شلمچه رسید.
حاج احمد آماده ی وضو و نماز بود که یکباره باران کاتیوشا فضای قرارگاه را غبارآلود کرد و عاقبت آن جستجوگر شهادت به مراد دلش رسید.
وصیتنامه
لازم است چند نکته ضروری به نظر محترم همه ملّت برسانم؛
۱- بیائیم تا می توانیم در خدمت انقلاب و جنگ باشیم نه اینکه انقلاب و جنگ را در خدمت خود بگیریم.
۲- اگر خود در میان نباشد بریدنها و از بین رفتنها از میان می رود.
۳- بیائیم همچنانکه تاکنون از روحانیون حمایت و پشتیبانی کردیم اینک این پیوند را نزدیک تر کنیم.
۴- بیایید به اسلام و وظیفه خود بیندیشیم نه اینکه ملاک ما تنها مبارزه و چه و چه باشد و از شعارهای پوچ و بی اعتنا بشدّت احتراز کنید.
۵- خدا را در نظر بگیرید و از جوّ سازیهای اشخاص نادان پیروی نکنید.
۶- سعی کنید تحلیلهای شما و نظراتتان نسبت به همه از روی شرع و اسلام باشد نه جوسازی و مسائل ظاهری. خدایا تو را شاکرم که زندگیم را آنطور که صلاحت بود، مقرّر فرمودی.
خدایا ! چگونه شکرت کنم که تو اینقدر رحیمی.
دلنوشته
پروردگارا ! کمکمان کن تا ایثارگری حسین(ع) و استقامت زینب کبری(س) در وجودمان متجلّی گردد. به خون مقدس شهیدان تو را قسم می دهم که همه ما را شاکر نعمتهای خود قرار دهی. پروردگارا! این را می دانم که هر چیزی بخواهد وابسته ام کند تو خالق آن هستی و این ارزش ندارد. طاقت یک لحظه دوری از جبهه را ندارم. خدا را شاکرم که حقیقت را یافتم ام و سعادت حضور در جبهه های حق علیه باطل را نصیبم کرده ای.
به هر کس به اندازه ارتباطش می دهند. هرچقدر با خدا گیری. تا می توانیم درخدمت انقلاب و جنگ باشیم، نه اینکه انقلاب و جنگ را به خدمت خودمان بگیریم.
خاطرات
چشم لشکر
شهید احمد عراقی به روایت برادر دانش احمدی
اطلاعات عملیات حکم چشم لشکر را داشت و به لحاظ موقعیتی و کاری بسیار واحد حساسی بود. شهید حاج احمد عراقی به عنوان فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهدا علیه السلام نقش بسیار مهمی در عملیات ها داشت. توانایی او در عملیاتهای مختلف تا حدودی گرفته شده بود اما با این حال مثل یک فرد سالم خدمت میکرد. اطلاعاتی که او برای لشکر آماده میکرد اغلب صحیح و درست بود چون آنها از جان مایه میگذاشتند.
شهید احمد عراقی به روایت حسین روشنی دوست و همرزم شهید
به سهل انگاری در انجام وظایف خیلی حساس بود و اگر بیدقتی و کمکاری از افراد میدید عکس العمل نشان میداد. اما در عین حال وقتی عصبانی میشد شتابزده و تند رفتار نمیکرد. بر خود مسلط بود و با درایت عمل میکرد.
بعد از عملیات کربلای ۵ با وجود آنکه به شدت مجروح شده بود از ناحیه شکم و دست دچار زخمهای عمیق شده بود و از قبل پای راستش هم قطع شده بود، جهت فراهم شدن مقدمات عملیات کربلای ۸ از قرارگاه تاکتیکی با او که در بیمارستان بود تماس گرفتم. ایشان با اطلاع از وضعیت حساس موجود با وجود شرایطی که داشت گفت سریع میآیم.
همان طور هم شد و در حالی که نشانههای بسیاری از مجروحیت در بدن داشت در منطقه عملیاتی حاضر شد و با حضور خود روحیه برادران واحد اطلاعات عملیات لشگر را به شدت بالا برد و مرهمی بر دل شکسته همرزمان گذاشت. وی سرانجام در همان عملیات به شهادت رسید.
بعد از شهادت حاج غلامرضا کیانپور جانشین خود، تاب و قرار است دست داده بود و در فراغ این یارو یاور مقاوم خود میسوخت تا اینکه بعد از حدود چهل روز از شهادت حاج غلام به او پیوست.
شهید احمد عراقی به روایت خانواده
جای سالمی در بدنش نمانده بود و پای راستش در یکی از عملیات ها روی مین رفته و قطع شده بود، اما همچنان در میدانهای توانفرسای جنگ استقامت میکرد. آنچه او را سراپا نگه داشته بود به قول خودش عشق به شهادت بود.
هیچ موهبتی را به اندازه شهادت بزرگ نمیدانست و آن را برگ برنده میدانست. از نظر او شهادت موقعیتی استثنایی و آرزویی ایده آل بود.
با قرآن مانوس بود و همیشه یک جلد قرآن همراه خودش داشت.
دعایی که مستجاب شد
شهید احمد عراقی به روایت پدر شهید
با دعای امام خمینی به جبهه رفت یک بار در دیدار با امام به ایشان عرض کرده بود دعا کنید من به جبهه بروم و شهید شوم.
او از ابتدای جنگ به جبهه رفت و تا آخرین قطره خون حتی زمانی که یک پا نداشت به جهاد ادامه داد تا به آرزویش رسید.
هر وقت میپرسیدم در جبهه چه کار میکنی میگفت راننده آمبولانس هستم. بعدها فهمیدیم فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۱۰ سیدالشهدا بوده.
پیروزی را در عمل به تکلیف عمل به احکام اسلام و پیروی از امام میدانست. میگفت اگر شکست بخوریم اسلام شکست میخورد جمهوری اسلامی شکست خورد و ثمره خون شهیدان نابود میشود.
و عاقبت در یکی از روزهای فروردین ۱۳۶۶ یعنی همان ماهی که متولد شده بود تولد دوباره یافت و دعای امام مستجاب شد.
نمایه محتوا : گنجینه ل۱۰
۲ دیدگاه ها
۲۱ بهمن ۱۳۹۸ در ۱:۲۸ ب٫ظ
ناشناس
روح ما با یاد شهدا، شاد
۲۳ شهریور ۱۴۰۱ در ۵:۴۲ ب٫ظ
ناشناس
سلام بر تو ای شهید بزرگوار دستهای من راهم بگیر