نام: علیرضا | نام خانوادگی: غریب لکی | نام مادر: ام البنین | نام پدر: حسن | تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۱/۲۳ | محل تولد: تهران، روستای بابا سلمان | وضعیت تاهل: مجرد | سن: ۱۷سال | تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۳۰ | محل شهادت: – | عملیات: کربلای ۵ | گردان: حضرت زینب سلام الله علیها | یگان خدمتی و مسئولیت شهید: – | مزار: گلزار شهدای روستای باباسلمان
- مادرش قبل از به دنیا آمدن او، خواب عجیبی دیده بود…
- از کودکی، دست خیر داشت و پول تو جیبیاش را می بخشید به دوستان نیازمندش.
- یکبار در مرخصی، حین جوشکاری افتاد و سرش ضربه خورد. به مادرش گفت ببین که مرگ فقط در جبهه نیست. سایه مرگ همیشه بالای سر ماست.
- شجاعتش زبانزد همه بود.
زندگینامه
شهید علیرضا غریبلکی ششم شهریور ۱۳۴۸ دیده به جهان گشود. او اهل روستای باباسلمان شهریار و هممحلی شهید حاج یدالله کلهر بود.
دوران ابتدایی را پشت سر گذاشت و بعد از آن، به دلیل علاقه به جوشکاری، وارد این کار شد.
یکسال پس از رسیدن به سن تکلیف، یعنی در ۱۶ سالگی، عازم جبهه شد.
سرانجام شلمچه مشهد او شد و در مرحله سوم عملیات کربلای۵ و در آخرین روز از اولین ماه زمستان ۱۳۶۵ در سن ۱۸ سالگی به شهادت رسید. پیکر مطهرش که زیر آوار کانال دفن شده بود با کمک دوستان خارج و به معراج شهدا منتقل شد.
خاطرات
مادر شهید
یک شب در خواب دیدم آقایی که صورتشان پوشیده بود، به خانه ما آمدند و وقتی خواستند بروند، یک قنداق سفید بچه را در دامنم گذاشتند و گفتند: “دخترم! دیگر گریه نکن.”
علیرضا که به دنیا آمد، دیدم این همان بچهای بود که در عالم خواب به من دادند. او بسیار خوش سیما بود.
* * *
زمانی که پسر بزرگترم در جبهه بود، به علیرضا گفتم: “تو دیگر نرو. خواهرهایت به تو احتیاج دارند.”
جواب داد: “مادر جان، زمان دفاع از ناموس است. اگر دفاع نکنیم، دشمن به خانه ما حمله میکند.”
یکبار وقتی به مرخصی آمده بود، در حال جوشکاری بود که افتاد و سرش ضربه خورد. وقتی به خانه آمد، گفت: “مادر، ببین که مرگ فقط در جبهه نیست. سایه مرگ همیشه بالای سر ماست.”
* * *
از همان کودکی، دست خیر داشت. ده تومان پول توجیبی میگرفت و وقتی از او میپرسیدیم: “پولت را چهکار کردی؟” میگفت: “به دوستانم که نیاز داشتند دادم.”
علیرضا دوستان بسیار خوبی انتخاب کرده بود و همه آنها در راه خدا شهید شدند.
خواهر شهید
علیرضا بسیار مقید به نماز اول وقت و جماعت بود.
او از همان کودکی، با ایمان و اهل عبادت بود و این حالت، روز به روز در او بیشتر میشد.
* * *
زمانی که عزمش را برای رفتن به جبهه، جزم کرده بود، از او خواستیم به جبهه نرود و کمک دست پدر باشد.
اما او جواب داد: “خون من؛ رنگینتر از خون حسین(ع) نیست.”
وصیتنامه
ان الله اشتری من المومنین و انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه
من بنده خدا علیرضا غریبلکی متولد سال ۱۳۴۸صادره از شهرری وصیت نامه خود را آغاز می کنم. بنده در این ساعت که وصیت نامه خود را می نویسم هر دقیقه در انتظار این هستم که هر لحظه اعلام حرکت کنند. دلم برای آقایم امام حسین (ع) تنگ شده. در بیابان ها و کوه ها به دنبال او می گردم. به همه اعلام کنید بنده آگاهانه راه خود را شناخته و فی سبیل الله به سوی جبهه آمدهام و به ندای رهبرم لبیک گفتهام و برای بیرون کردن متجاوزین قیام کردهام و ان شاالله اگر خدا بخواهد تکلیف خودم را انجام بدهم و در مقابل مولایم آقا ابا عبدالله و حضرت فاطمه زهرا(س) و زینب کبری(س) رو سفید باشم و به دنیا اعلام کنم که ما شیعه علی(ع) هستیم و تن به ظالم و ستم نمیدهیم و از انسانیت خود تا سرحد جان گذر خواهیم کرد.
خدمت پدر گرامی خودم:
پدر جان وصیتی که بنده حقیر به شما دارم این است که همانطور که علیوار زندگی کردید ان شالله بعد از شهادت بنده، پیام مرا که ایمان به رهبری و ولیفقیه میباشد، از یاد نبرید و همواره پشتیبان حکومت اسلامی و رهبر انقلاب باشید. پدر جان اگر خطاهایی از من سرزده به بزرگی خودت ببخش و بدان علیرضای تو با ایمانی که از تو به ارث برد از پا نخواهد نشست همانطور که از شما میخواهم.
خدمت مادر گرامی و زحمتکش خودم که مرا اینگونه پرورش کردید که امروز در این سپاه عظیم رسولالله شرکت کنم و این تکلیف الهی را انجام دهم:
مادر جان میدانم که رفتن بنده برایت سخت میباشد، ولی فاطمهوار و زینب گونه این سختیها را تحمل کنید و بدانید که خداوند متعال و فاطمه زهرا(س) از شما راضی خواهند بود. مادر جان وصیتی که به شما دارم این است که در همه اعمال فاطمه زهرا(س) را که مظلومیت بسیار کشید در نظر قرار دهید و به خواهرانم سفارش کنید بندههای خوبی برای خداوند باشند و دائما در اعمال عملی را انجام دهند که خداوند راضی باشد.
ان شاالله مادر جان بنده را حلال کنی و مرا ببخشی.
خدمت برادران عزیزم سلام میفرستم و از خداوند میخواهم در پناه خداوند منان پیروز و موفق باشید و بنده را حلال کنید و رضایت خدا را طلب کنید.
بنده از عزیزان پشت جبهه و از جوانان میخواهم خود را مشغول به کارهای لغو نکنند و به این صحنههای کربلای ایران پا بگذارند تا حس کنید بندگی کردن چگونه است و اگر بخواهیم انسان باشیم و رضایت خدا را جلب کنیم باید تلاش کنیم و در راه او قدم برداریم. در کل از همه دوستان میخواهم جبهه ها را تقویت کنید و امام را تنها نگذارید.
خواهش دیگرم این است که به جانبازان و مجروحین بیمارستان سر بزنید و از آنها دلجویی کنید. اینها انتظار از شما ملت شهید پرور دارند.
ان شاالله اگر شهادت نصیب شد مرا در قبرستان بابا سلمان به خاک بسپارید و یک پرچم قرمز و مشکی روی آن نصب کنید و کنار عکس بنده عکس امام را حتما نصب کنید و قبر مرا بی سرپرست نگذارید و ختم مراسم را ساده بگیرید همانطور که امام حسین(ع) کسی را نداشت برای او عزاداری کند، بنده هم میخواهم مظلوم مانند آقایم شهید شوم.
والسلام
علیرضا غریبلکی
یک دیدگاه
۱۸ فروردین ۱۴۰۲ در ۳:۵۵ ق٫ظ
زهرا غریب لکی.
روحش شاد و یادش گرامی.