شهید علی‌اصغر فلاحی

نام: علی‌اصغر

نام خانوادگی: فلاحی

نام مادر: 

نام پدر: حسن

تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۱/۱۲

محل تولد: دلیجان

وضعیت تاهل: متأهل

میزان تحصیلات:

سن: ۲۸ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۴/۱۰

محل شهادت: مهران

عملیات: کربلای ۱

گردان: گردان المهدی (عج)

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مزار: دلیجان، وشتکان

زندگی‌نامه

شهید علی‌اصغر فلاحی، دوازدهم فروردین‌ماه ۱۳۳۷ در روستای وشتکان جاسب از توابع شهرستان دلیجان دیده به دنیا گشود. وی در خانه‌ای پرورش یافت که شغل شریف کشاورزی و دامداری، پیشه اصلی آن‌ها بود.

علی اصغر در دوران نوجوانی علاوه بر تحصیل، در امورات کشاورزی یار همیشگی پدر و مادر خود بود.

او از نوجوانی در یک کارگاه تعمیر خودرو مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد که ثمره آن یک فرزند است.

علی‌اصغر که از سوی بسیج عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شده بود، پس از ماه‌ها رشادت سرانجام در دهم تیرماه ۱۳۶۵ در منطقه مهران به فیض شهادت رسید.

وصیت‌نامه

وصیت‌نامه شهید علی اصغر فلاحی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)

 

پدر و مادر و همسر عزیزم:

پس از عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم، ان‌شاءالله که حال همگی شما خوب است و هیچ‌گونه ناراحتی نداشته باشید. پدر جان هدف از این نامه این است که اگر من از میان شما رفتم، مبادا ناراحت باشید، چون من امانتی بودم در نزد شماها و باید یک روز این امانت را تحویل صاحبش بدهی و چه بهتر که در راه اسلام بدهی و از شما می‌خواهم هرگز برایم گریه نکنید که خدای ناکرده دشمن سوء استفاده کند و هرگز برایم پیراهن سیاه به تن نکنید، حتی همسرم هم حق ندارد لباس سیاه بر تن کند و باید همیشه شاد باشید و با خنده‌هایتان دل دشمن را بسوزانید و بر سر جایش بنشانید.

پدر جان! همان طور که می‌دانید من به میل خود به جبهه‌های حق علیه باطل رفتم و این یک وظیفه شرعی و اسلامی است که بر دوش همه ما می‌باشد و باید آن را ادا کنیم. حالا هر کس به هر نحوی که می‌تواند. یکی با مال خود و یکی با جان خود و یکی با زبان خود و هر کس کوتاهی کند، باید در روز قیامت جوابگوی خون تمام شهدا باشد، ان‌شاءالله که خداوند ما را از یاران با وفای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهد.

پدر جان! من از همه شما می‌خواهم که مرا حلال کنید، چون من شما را خیلی اذیت کردم.

پدر جان! از شما می‌خواهم در شب هر جمعه مرا فراموش نکنید و بر سر مزارم بیایید و چند آیه قرآن برایم بخوانید تا که خداوند گناهانم را ببخشد.

همسر عزیزم! من از شما عاجزانه می‌خواهم که حلالم کنید و یگانه فرزندم را اول به خدای بزرگ و دوم به شما و پدر و مادر عزیزم می‌سپارم و از شما می‌خواهم که او را فردی مبارز و مسلمان و ادامه‌دهنده راه شهدا تحویل جامعه دهید.

همسرم مبادا برای من گریه کنی که هرگز راضی نمی‌شوم و حتی لباس سیاه هم نباید بپوشی.

همسرم تو باید همیشه زینب(علیها السلام)وار در تمام صحنه‌ها حاضر شوی. در نماز جمعه، در راهپیمایی‌ها شرکت کنی و تا آنجا که توان داری، به جبهه‌ها کمک کنی.

همسرم و پدر و مادرم همیشه به ندای رهبر، این پیر جماران که نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، پاسخ مثبت داده و او را یاری کنید.

همسرم می‌دانم از هم جدا شدن خیلی سخت است، ولی تو باید افتخار کنی که همسرت را در راه خدا داده‌ای که این افتخار نصیب هر کسی نمی‌شود. از پدر و مادرت و تمام فامیل برایم حلالیت بطلب.

برادر و خواهران عزیزم از شماها می‌خواهم که علی(علیه السلام)وار و زینب(علیها السلام)وار در تمام صحنه‌ها خود را حاضر کنید. در نماز جمعه، راهپیمایی‌ها، دعای کمیل و دیگر جاهایی که نیاز به وجود شما می‌باشد، چون این انقلاب اسلامی بر دوش تک‌تک ما مسئولیت قرار داده است و هر کس به هر نحوی که می‌تواند، باید آن را انجام دهد.

برادر و خواهرانم! هرگز نباید برایم گریه کنید و یا ناراحت باشید که من هرگز راضی نخواهم بود و حتی لباس سیاه هم نباید برایم بپوشید و هر کجا منافقی دیدید، چنان مشتی بر دهان او بزنید که دیگر به یاوه‌گویی نپردازد.

برادر و خواهران عزیزم از شما می‌خواهم که مرا حلال کرده و برایم در شب جمعه‌ها چند آیه قرآن بخوانید تا خداوند گناهانم را ببخشد، چون من خیلی گناهکار هستم.

در پایان نامه دیگر می‌خواهم که از تمام دوستان و آشنایان و فامیل برایم حلالیت بطلبید.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

علی‌اصغر فلاحی

۳/۳/۶۵

نمایه محتوا: بازتولید (جمع‌آوری اینترنتی و فضای مجازی)

مطالب مرتبط

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search