شهید صادق محمدی

نام: صادق   |   نام خانوادگی: محمدی   |   نام پدر: نصرت الله

نام مادر: –   |   تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۲/۴   |   محل ولادت: شهر ری

سن: ۲۱   |  تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۳   |   شهادت: شلمچه – عملیات کربلای۵

سمت: فرمانده گردان مسلم بن عقیل  |   وضعیت پیکر: جاویدالاثر

 

زندگینامه شهید صادق محمدی

شهید صادق محمدی چهارم اردیبهشت ۱۳۴۴ در یک خانواده مذهبی در جنوب تهران متولد شد. پدرش نصرت الله، قصاب بود و مادرش، محترم نام داشت. دوره دبستان را سپری و به دوره راهنمایی راه یافت و پس از اتمام دوره راهنمایی در سن ۱۴ سالگی با اصرار فراوان به شهر قم مدرسه حقانی رفت و در آنجا مشغول درس حوزه گردید. همزمان با درس حوزه دوره نظری را نیز ادامه داد به سرعت در دروس حوزه پیشرفت نمود تا اینکه در سن ۱۸ سالگی به عنوان یک سخنران خوب جلب توجه دوستان و اطرافیان و مساجد محله را نمود، به طوری که اغلب اوقات از ایشان برای سخنرانی دعوت به عمل می آمد.
تا پایان دوره کاردانی در رشته الهیات و معارف اسلامی درس خواند.
با شروع جنگ تحمیلی مرتب در جبهه به عنوان رزمنده حاضر می شد و در اکثر عملیاتها شرکت داشت. به حضرت امام(ره) عشق می‌ورزید و پیرو بی‌قید و شرط مقام ولایت بود. ایشان در سال ۱۳۶۱ در سن ۱۹ سالگی ازدواج نمود و در سن ۲۱ سالگی خداوند دختری به ایشان عطا فرمود که نام او را عطیه نهادند و سرانجام در سن۲۲ سالگی در عملیات کربلای۵ به عنوان فرمانده گردان به شهادت رسید و پیکر ایشان مفقود است.

 

تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

۲ دیدگاه ها

  1. ۱۳ مهر ۱۴۰۲ در ۴:۴۲ ب٫ظ

    محمدرضا سرشار

    پاسخ

    با سلام…شهادت آقا صادق محمدی، در روز سوم بهمن ۱۳۶۵ در حالی که از ناحیه سر زخمی شده بود و صورتش غرق خون بود،ایشون دیدم که فریاد میزد من محمدی فرمانده گردان هستم،بریدجلو!!!چند ثانیه بعد خودم از ناحیه کمر مورد اصابت گلوله قرار گرفتم…فقط بگم ان روز کربلا رو به چشمم دیدم…از روی جنازه بچه ها در حالی که از کمر به پایین فلج شده بودم،سینه خیز با دستام خودم بطرف پت( جاده یا خاکریز بود دقیق یادم نیست) شاهد هم اگر زنده باشد برادر ابوالفضل رضایی،مسئول زاقه مهمات گردان تخریب،کسیکه جونمو یه جورایی مدیونشم.در ضمن من تخریب چی گردان بودم( مامور به گردان)بعدها از افرادی شنیدم بیشتر افراد گردان مسلم اون صبح جمعه،قتل عام شدندوجنازه هاشون تو نخلستان موند( محل عملیات یک نخلستانی بود نزدیک نهرجاسم( اگه اشتباه نکرده باشم بعداز ۳۷….) درود و رحمت الله متعال به روان تمامی شهدا…والسلام

  2. ۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ در ۹:۵۷ ق٫ظ

    ناشناس

    پاسخ

    زیبا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search