نام: رضا | نام خانوادگی: یاری | نام مادر: – | نام پدر: مرتضی | تاریخ تولد: ۱۳۴۶ | محل تولد: تهران – شهرری – قوچ حصار | وضعیت تاهل: مجرد | سن اعزام: ۱۵سال | سن شهادت: ۲۰سال | تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱/۱۹ | محل شهادت: شلمچه | عملیات: کربلای۵ | گردان: حضرت زینب سلام الله علیها | مزار: بهشت زهرا سلام الله علیها، قطعه۲۹، ردیف۹۸، شماره۱۸
- خوشرو، مهربان، خندهرو و شوخ
- اهل فوتبال
- دوست داشت زود ازدواج کند.
- پلاک نمیانداخت چون همیشه آرزو داشت گمنام شهید شود یکسره زیر لب زمزمه می کرد:
خواهم که در این غمکده گمنام بمیرم گمنام سفر کردم و گمنام بمیرم
- به خانوادهاش اصرار می کرد که اثاثیه و لوازم اضافی منزل را بفروشید و انفاق کنید.
- زیاد روزه میگرفت.
زندگینامه
شهید رضا یاری در سال ۱۳۴۶ در خانواده ای مذهبی در روستای قوچ حصار از توابع شهرری دیده به جهان گشود. پدرش کشاورز بود. در زمان انقلاب با وجود سن کم در تظاهرات شرکت می کرد.
علاوه بر تفریحات، بقیه اوقات فراغت را صرف کمک به والدین خود می کرد. در همین سنین بود که وارد بسیج شد و فعالیت خود را آغاز کرد. زمانی که جنگ آغاز شد، مانع اصلی رفتن او به جبهه سن کم او بود. تا کلاس دوم هنرستان درس خود را ادامه داد و موقع امتحانات انتهای سال، درس را رها نموده و با دستکاری شناسنامه و تغییر سنش به سوی جبهه شتافت. هر چه به او می گفتند درست را بخوان و بعدا به جبهه برو می گفت، اول دفاع از اسلام و دوم درس. اگر از جبهه برگشتم و جنگ هم ان شاالله به پیروزی رسید، درس خواندن را ادامه می دهم. در تاریخ ۶۵/۸/۹ به جبهه اعزام شد. دوره آموزشی را در تهران سپری کرد و برای مدت ۴ ماه در جبهه های غرب کشور مشغول انجام وظیفه شد. پس از برگشتن از جبهه غرب، امتحانات را با موفقیت پشت سر گذاشت. بار دیگر راهی جبهه شد و در منطقه جنوب در عملیاتهای مختلف حضور یافت و در این مدت چندین بار مجروح شد.
دوستان زیادی داشت که همگی در جبهههای حق علیه باطل به فیض شهادت نائل شدند. از جمله: فاضل عرب حلوائی (نامه ای از ایشان به شهید رضا یاری که گویای ارتباط قلبی بین دو شهید است در ادامه قابل مشاهده است)، امیر مهابادی، محمد بیات، محمد تاجیک، احمد حاجی زاده، محسن صادقی.
رضا از صداقت خاصی برخوردار بود و عاشق امام حسین(ع) بود. همه را برای شرکت در نماز جماعت و جمعه دعوت می کرد. همه را دعوت می کرد به پیروی از خط امام و انجام دستورات اسلام.
همیشه چهرهای خندان داشت و بسیار مهربان بود و گشاده رو بود. شب زنده دار بود و به نماز شب عشق می ورزید. از افراد بی تفاوت نسبت به جنگ بسیار بدش می آمد. وارسته، زرنگ و دانا بود.
مرد میدان عمل بود و اهل شعار نبود. فعالیت و موضعش منطبق بر ولایت بود. زیرا فقط رضای خدا را می خواست و انگیزه اش برای رفتن به جبهه فقط خدا بود.
به خانواده اش می گفت اثاثیه و لوازم اضافی منزل را بفروشید، انفاق کنید و در راه جبهه مصرف کنید.
آخرین بار که در ایام نوروز سال ۶۶ به مرخصی آمد حالتی دیگر داشت و رفتارش نسبت به دفعات پیش متفاوت بود. از همه آشنایان حلالیت می طلبید.
اولین بار به کردستان اعزام شد و بعد از آن در عملیات فکه مجروح شد و برگشت.
سرانجام در عملیات کربلای ۸ در تاریخ ۶۶/۱/۱۹ در نبرد با دشمنان اسلام با اصابت مستقیم تیر، به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
خاطرات
محمد یاری برادر و همرزم و فرمانده گروهان شهید می گوید:
آرزو داشت قبل از شهادتش امام را ببیند. حاج آقا فضلی این قول را داده بودند که ترتیب ملاقات سربازان کربلای ۵ لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) را با امام بدهند. بعد که به تهران آمدند به ملاقات امام رفتند و بعد از آن شهید شد.
در عملیات کربلای ۵ کسی باید تیر بار را می آورد. برای حمل فشنگها داوطلب زیاد بود ولی برای خود تیربار نه. رضا قبول کرد که تیربارچی باشد. قدش کوتاه بود، تیربار را که می انداخت گردنش می آمد تا زمین. به او گفتم تو اذیت میشوی، اما می گفت نه من راضی هستم.
یکی از ایرادهایی که به او می گرفتم این بود که در عملیات ها حتما باید پلاک داشته باشد، اما ایشان قبول نمی کرد می گفت من دوست دارم شهید شوم حالا با پلاک یا بی پلاک. من گفتم نه تو راهی را انتخاب کرده ای اما در مقابل مادرت هم مسئولی و وظیفه داری. باید طوری باشد که پیکر شما را بر گردانیم.
ما حرف هایمان را بیشتر به دایی مان می گفتیم. رضا با یکی از دایی هایم به نام داوود بختیاری خیلی صمیمی بود. ایشان می گفت ما باید در جنگ شرکت کنیم تا پیروز شویم و اگر بنشینیم و بگوییم که دیگران بروند پس چه مقلدی هستیم، پس باید برویم و دیگران را تشویق کنیم که بروند.
در عملیات کربلای ۵ من منطقه را می شناختم و می دانستم که از کجا قرار است عملیات انجام بشود. پیش بینی می کردم که احتمال برگشت اینها خیلی کم است و منطقه درگیر است. یکی از رزمندگان آمد و به من گفت می خواهم چیزی بگویم. من فهمیدم که چه اتفاقی افتاده است و رضا شهید شده است. سعی کردم روحیه خودم را حفظ کنم تا خانواده متوجه چیزی نشوند. اما بسیار نگران بودم. با اینکه قبلا این تجربه را در مورد مرگ خواهرم داشتیم، اما نگران بودم که چگونه این خبر را برسانم در حالی که وابستگی شدیدی به او دارند. به یکی از دوستانش گفتیم خبر را به پدرم بدهد. به او گفت حاج آقا بیا به خانه برویم، پدرم گفت چرا برویم. نکند رضا شهید شده. گفت نه شهید نشده. گفته بود چرا شهید شده. آخرین باری که رفت گفت این بار بروم شهید می شوم.
مادرش نقل می کند که:
زمانی که در خانه بود همیشه روزه بود. همیشه موقع اعزام تا مسیری همراهیش می کردم. بار آخر گفت شما نیا. زن داداش مرا همراهی میکند. موقع رفتن دائم بر می گشت و مرا نگاه می کرد. زمانی که شهید شد، عروسم به من گفت که آخرین بار به من گفت شهید می شود و تسبیحی به من داد و گفت به عنوان یادگاری به شما بدهم. وصیت کرده بود که من و پدرش پیکرش را داخل قبر بگذاریم. دعا خواندم تا خدا صبرم دهد و به خاک بسپاریمش.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ
دعای افتتاح
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری
و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
بار الها بمن توفیق بده عقده دلم را بگشایم سینه ام را بگشا تا بتوانم سخنانی که میخواهم و در نظرم است بگویم. سوره طه آیه ۲۵
و قال الله فی کتاب القران و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین سوره بقره آیه ۱۹۰
در راه خدا با آنکه به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید لیکن ستمکار نباشید که خدا ستمکار را دوست ندارد.
و با سلام به رسول خدا محمد مصطفی(ص) سلام بر امیر مومنان علی(ع) و با سلام بر تمامی شهدای صدر اسلام بالاخص شهدای خندق، بدر، کربلا، احد و سلام بر کربلای های خونین ایران و با سلام بر امام زمان(عج) و نائب برحقش خمینی بت شکن، پیر جماران امید مستضعفان جهان و قائم مقام رهبری آیت الله منتظری روحی له الفدا.
سخنان خود را شروع می کنم با این جملات: امروز روزی ست که بر هر فرد مسلمان به گفته امام واجب کفائیست که برای دفاع از اسلام و میهن و برای رضای خدا اسلحه به دست گیرد و به میدان کارزار برود. اینکه من به عنوان یک مسلمان در این مملکت براساس تعالیم و دستورات اسلام برخود واجب میدانم به جبهه نور علیه ظلمت بروم و سوگند یاد میکنم که تا آخرین قطره خون خویش و آخرین لحظه عمر و زندگی نا قابلم از دین خدا دفاع نمایم. شاید بتوانم با دادن جان و خون ناقابلم دین خود را نسبت به اسلام ادا کنم. این حقیر به این دلیل در جبهه شرکت کردم که اولا وظیفه شرعی داشتم، ثانیا آمدم تا به ندا امام که همان ندای حسین است لبیک بگویم و نشان بدهم که انقلاب ما از انقلاب حسین ابن علی(ع) نشات گرفته و خون حسین(ع) در رگ یکایک ما مسلمانان است. آمدم تا که در صحنه بودن امت حزب الله را همچون گذشته ثابت کنم و آمدم تا به وصیت نامه شهدا عمل کنم و بدون مقدمه چینی دیگر بر اصل مطلب می روم که نظر حقیر است.
و ای امت قهرمان و شهید پرور بیایید فکر کنید که آیا چه کسانی رفتند آیا اینهایی که رفتند چیزی از آنها باقی مانده از نظر مادی و معنوی؟ شهدای ما رفتند و ما هم همان راه را برویم ما هم باید راه آنها را ادامه بدهیم. نکند خدای نکرده راه آنها را رها کنیم و به والله قسم که حقیر با چشم خودم دیدم که ۲ الی ۳ نفر در یک کانال که محل ورودی بچه ها بود در حین عملیات کربلای ۵ خمپاره ای بین آنها آمد و تکه تکه شدند، ریز ریز شدند بیایید نگاه کنید که آنها دیگر رفتند. آیا این شهیدی که به آن صورت به شهادت می رسد ما را نظاره نمی کند؟ آیا این شهید سد راه ما نمی شود؟ آیا این شهیدان نمی گویند پس چه شد راه ما؟ آیا باید ظاهر خودمان را درست کنیم؟ آیا ما مردم را باظاهر خودمان فریب می دهیم، خودمان را هم فریب می دهیم؟ بیایید حرف های امام و رهنمود هایش را گوش دهیم. به خدا قسم اگر روزی که امام وارد شد به این مملکت به تک تک کلمات و صحبت های امام گوش می دادیم، کلی از مسائلمان به خصوص جنگمان حل شده بود. بیایید فکرکنید که چرا گوش نکردیم؟ در کربلای ۵ عراق چه موانعی سر راه ما گذاشته بود، همان دره های معروفی که بارها از رادیو و تلویزیون همه گوش کردید، دژهایی که بعد از عملیات رمضان ۵ سال عراق به کمک فرانسه روی آنها کار کرد، دیگر جزئیات آن را نمی گویم فقط بگویم با تمام سختیها آن را گرفتند به کمک خدا و خواست خدا.
ولی بیایید ببینیم تمام آنهایی که در شب اول عملیات این دژ ها را آزاد کردند به کمک خدا، حالا هم هستند آیا شهید نشدند؟ آیا کسانی باید باشند که جای آنها را پر کنند یا نه؟ بیایید با خود عهد ببندیم که اختلافها را کنار بگذاریم، بیایید از این مادیات بی ارزش دست بکشیم، بیاییم راه حسنی(ع) را انتخاب کنیم و بیاییم همه درباره یک چیز فکر کنیم و یک راه را برویم و یک سخن را بگوییم و آن هم فقط راه خدا. سعی کنیم کارهایمان همه خدایی باشد و برای خدا باشد و سعی کنیم طوری نشود که خدایی ناکرده خودمان را در مقابل خون این شهیدان مدیون بدانیم.
و ای امت حزب الله امام را تنها نگذارید و در تمام صحنه ها او را یاری کنید با او باشید سعی کنید همیشه با او باشید، تمام صحبت هایش را گوش کنید. به تک تک کلماتش گوش کنید هر چند من این صحبت هایی که می گوییم در خودم هیچ چیزش را ندیده ام تا حالا.
نماز های جمعه و جماعت را ترک نکنید. زیرا دشمن با دیدن انبوه شما خود فرار می کند. همانطور که امام می فرماید مسجد سنگر است. سعی کنید سنگرها را خالی نگذارید، جبهه هارا خالی نگذارید و امام حسین را یاری کنید و در آخر از تمام شما التماس دعا دارم و آرزوی بخشش دارم. امیدوارم از حقیر راضی باشید و حقیر را ببخشید. هر کسی به طریقی و به هر صورتی با حقیر آشنایی دارد آشنا شده است، حقیر را حلال کند و مورد عفو خودش قرار بدهد و اگر حق الناس گردن هر کسی دارم اگر می بخشد که چه بهتر و اگر نمی بخشد و می خواهد بگیرد این حق الناس را، به پدرم مراجعه کند یا به برادرم محمد. ان شاالله که خدا توفیق عبادت و بندگی را به کلیه امت حزب الله به خصوص حقیر عنایت فرماید و توفیق بدهد که در راهش با اخلاص خدمت کنیم. بار الها ما را در آخر عمر با عشق به حسین، با عشق به علی، با عشق به پیامبر اسلام و با حب به آنها و ائمه معصومین (ع) و با اخلاص بمیران و آخرین کلمه در این دنیا و اولین کلمه در آن دنیا را نام حسین را قرار بده. بار الها مرگ همه مارا در آخر سر شهادت در راهت قرار بده.
پدر و مادر بزرگوارم صحبتی هم با شما دارم. نمی دانم زحمات شما را چگونه جواب بگویم. اینقدر شما برای من حقیر رنج و ریاضت کشیدید که حتی حقیر نمی توانم به زبان بیاورم. ان شاالله که خدا اجرش را به شما بدهد. اگر حقیر به آرزوی دیرینه خود رسیدم مطابق آیه قرآن که خدا میفرماید: الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون.
همچنین صبر کنید زیرا همه از خداییم و به طرف خدا برمی گردیم، برای حقیر گریه نمی گویم نکنید ولی در خفا. همچنین برای امام حسین (ع)، برای علی اکبر(ع). زیرا ما داریم براه آنها ادامه می دهیم. چون اسلام در خطر است سعی کنید در مجالس گریه نکنید. زیرا دشمن اسلام منتظر همین فرصتها هستند تا زخم زبان بزنند. باید با این کارهایتان مشت محکمی بر دهان آنها بزنید. پدر و مادر عزیزم می دانم که خیلی شما را اذیت کردم و شما را رنج دادم. به خاطر امام حسین(ع) مرا حلال کنید و از دستم راضی باشید به رضای حق تعالی و برادران عزیزم محمد و علی حقیر را حلال کنید که همچون برادر بدی داشتید، شماها را زیاد اذیت کردم و ناراحتتان کردم حقیر را ببخشید و مورد عفو خودتان قرار بدهید هر چند من در خودم نمی بینم شهادت را ولی اگر به آرزویم رسیدم و اگر به پیش فاضل رفتم و اگر به پیش بچه های دیگر رفتم، راهم را ادامه دهید. نگذارید اسلحه ام بر زمین بیفتد ان شاالله. مرا می بخشید از این کلمات بیهوده که گفتم و حقیر را مورد عفو خودتان قرار بدهید.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
و چند بیت شعر هست که حقیر این را هر چند در خودم نمی بینم در شهدا زیاد دیدم ولی در خودم اصلا نمی بینم، به صورت نوحه یا شعری در آوردم که میخوانم.
خواهم که در این غمکده آرام بمیرم
گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم
کس نیست که آزاد کند مرغ دلم را
در بسته و دل خسته در این دام بمیرم
گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم
خواهم که در این غمکده آرام بمیرم
گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم
گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم
عمری ست مرا مونس جان نام حسین است
دل خواست که در سایه این نام بمیرم
گمنام سفر کرده و گمنام بمیر
گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم
خواهم که در این غمکده آرام بمیرم
گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم
گر زنده زخار مدام پای تو گردد
به کام رسد جان و دل شاد
نور تو شود زینت بیت الحزن من
نور تو شود زینت بیت الحزن من
نور تو شود زینت بیت الحزن من
تا در قدم یار دل آرام بمیرم
گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم
خواهم که در این غمکده آرام بمیرم
گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم
گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم
من ساحل دریای توام مرحمتی کن
لطفی که در این راه به صمصام بمیرم
جز مهر تو ز ماه و پدر ارث نبردم
ما مهر تو و فام و محراب بمیرم
تا شام فراغم شود از نور تو روشن
بگذار دو صد بار به هر شام بمیرم
برای سلامتی امام امت
و شفای مجروحین اجماعا صلوات
رضا یاری
منبع: گنجینه ل۱۰
تصاویر نامه های شهید
متن نامه های شهید
بسمه تعالی
با سلام و درود به آقا امام زمان یگانه منجی عالم بشریت و نایب برحقش خمینی بت شکن و با درود به شهیدان به خون خفته انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و به امید آزادی کربلای معلای حسین به دست پر توان رزمندگان غیور اسلام.
و با سلام خدمت پدر و مادر بسیار عزیز و مهربانم بسیار دوست داشتنیم و بسیار با صفایم. امیدوارم که حالتان خوب باشد و در پناه ایزد منان سالم و سلامت باشید و هیچگونه نگرانی نداشته باشید و ان شاالله که از حیث دوری حقیر ناراحت نباشید. خوب دیگر چطورید؟ امیدوارم که هر روز به کارهای روزانه خود با خوشی و خرمی بگذرد. این نامه را می دهم به رضا مشهدی علی بیاورد. بچه های مجتبی عمو و اکبر و مجید و امیر مهابادی و مجید کلهر و اکبر عمه و دیگران همه حالشان خوب است و سلام خدمت شما می رسانند. محمود و حسین خداداد و احمد تاجیک و محمد بیات و علی حاج قربان همه حالشان خوب است. خوب خدمت برادرم محمد سلام عرض میکنم. امیدوارم که حالشان خوب باشد و امیدوارم که آقا مهدی حالش خوب باشد و از این راه دور روی ماهش را می بوسم و خدمت کلیه فامیل ها و اقوام سلام میرسانم. امیدوارم از اینکه اسم هایشان را ننوشتم ناراحت نباشند. دیگر عرضی ندارم. دعا برای امام یادتان نرود. خداحافظ
دوشنبه
۶۵/۱۲/۱۸
بسمه تعالی
یا رب قو علی خدمتک جوارحی
بار الها به جوارح حقیر قوت بده تا بتوانم در راهت خدمت کنم.
با سلام و درود به آقا امام زمان یگانه منجی عالم بشریت و نایب بر حقش خمینی بت شکن و با درود بیکران بر شهیدان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و به امید آزادی کربلای حسین به دست پر توان رزمندگان اسلام.
و با سلام خدمت پدر و مادر گرامیم سلام عرض می کنم. امیدوارم که حالتان خوب باشد و در پناه ایزد منان سالم و سلامت باشید. باری دیگر جویای حال و احوال فرزند حقیرتان رضا را خواسته باشید بحمدالله سالم و سلامت هستم و هیچ گونه نگرانی ندارم. خوب دیگر چطورید؟ ما که حالمان خوب است. حاج مجتبی یاری اینجا پیش ماست و حالش خوب. سلام می رساند. خدمت آقا داداش خودم حاج محمد یاری با خانواده سلام می رسانم. امیدوارم که حالش خوب باشد. بچه های ما اینجا همگی سلام می رسانند و خدمت آقا داداش خودم حاج علی یاری با خانواده (نامزد) سلام می رسانم. امیدوارم که حالتان خوب باشد. بچه ها همگی، اکبر ، احمد ، مجتبی، امیر و مجید و محمود و دیگر همگی حالشان خوب است. دیگر عرضی ندارم جز التماس دعا برای امام.
خداحافظ
شنبه
۶۵/۱۲/۲۳
یک دیدگاه
۱۶ آذر ۱۳۹۹ در ۳:۵۸ ب٫ظ
امير
سلام وقت بخیر. یکه چیزی توی این گزارشتون همخوانی ندارد. تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۰۱/۱۹ تاریخ ضبط صدا ۱۳۶۶/۰۱/۲۲.ضمنا شهید رضا یاری پسر عمه این جانب میباشد.حدود ۲ ماه پیش هم مادر ایشان که عمه من بود به رحمت خدا پیوست