سلام من سال ۱۳۶۶ با حمید تو مدسه راهنمایی عمار خیابان سیمتری نیروی هوایی اشنا شدم حمید چون رزمنده بود سه ماهی از سال تحصیلی که گذشته بود به مدرسه امد و انجا با حمید اشنا شدم خیلی پسر مومن با ادب سر به زیر و با حیایی برد با این که سنی نداشت ولی خیلی بزرگ بود هر چقدر از خوبیاش بگم کم گفتم با این که وضع مالی خوبی داشتند خیلی ساده لباس میپوشید و زندگی میکرد یکبارم که به مشهد رفته بود برام عطر و جا نماز اورد خدا رحمتش کند روحش شاد
در راه خدا و برای پاسداری از انقلاب کبیر اسلامی عازم جبهه شدم تا با نثار جان بیارزشم وظیفهام را انجام دهم. من قدم نهادن در این راه را یک فریضه میدانم. راهی که اگر بکشیم یا کشته شویم پیروزی با ماست.
سلام من سال ۱۳۶۶ با حمید تو مدسه راهنمایی عمار خیابان سیمتری نیروی هوایی اشنا شدم حمید چون رزمنده بود سه ماهی از سال تحصیلی که گذشته بود به مدرسه امد و انجا با حمید اشنا شدم خیلی پسر مومن با ادب سر به زیر و با حیایی برد با این که سنی نداشت ولی خیلی بزرگ بود هر چقدر از خوبیاش بگم کم گفتم با این که وضع مالی خوبی داشتند خیلی ساده لباس میپوشید و زندگی میکرد یکبارم که به مشهد رفته بود برام عطر و جا نماز اورد خدا رحمتش کند روحش شاد