شهید اکبر حاتمی

نام : اکبر

نام خانوادگی : حاتمی

نام مادر : اکرم

نام پدر : معصوم‌علی

تاریخ تولد : ۱۳۳۸/۱/۳

محل تولد : زنجان – روستای نیماور

وضعیت تاهل : متاهل – دارای یک فرزند پسر و یک فرزند دختر

میزان تحصیلات : تکمیلی نهضت

سن اعزام :

سن : ۲۷ سال

تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۷

محل شهادت : شلمچه

عملیات :

گردان :

یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام

مسئولیت شهید :

مزار: کرج – امامزاده محمد

  • در طلیعۀ سال ۱۳۳۸ به دنیا آمد.
  • به دلیل نبودن امکانات در روستا نتوانست درس بخواند.
  • در اثر تصادف، ضربه مغزی شد، اما بعد از به هوش آمدن گفت راضی نیستم به راننده حرفی بزنید. آزادش کنید.
  • بعد از به هوش آمدن، اولین حرفی که زد این بود که: نمازم را خوانده ام یا نه؟
زندگینامه

شهید اکبر حاتمی در سومین روز سال ۱۳۳۸ در روستای نیماور از توابع شهر زنجان چشم به جهان گشود.

خانواده زحمتکش او از طریق کشاورزی امرار معاش می‌نمودند. اکبر با توجه به کمبود امکانات آموزشی از قبیل مکتبخانه و مدرسه نتواست جهت تحصیل علم و دانش از کودکی به مدرسه برود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با ثبت نام در بسیج و طی نمودن دوره آموزش نظامی پا به عرضه جنگ نهاد و در بیست و هفتمین روز زمستان ۱۳۶۵ طی عملیات کربلای ۵ بر اثر اصابت ترکش به سرش به فیض شهادت رسید. پیکر مطهرش در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج (حصارک) به خاک سپرده شد.

وصیتنامه

بسمه تعالی

با درود فراوان به رهبر انقلاب خمینی بت شکن و درود فراوان به رزمندگان عزیز اسلام و به شهدای انقلاب از صدر اسلام تا شهدای انقلاب اسلامی ایران

اینجانب شهید اکبر حاتمی فرزند معصومعلی حاتمی، با نام خدا وصیت خودم را شرح می‌دهم و بنا بر فرموده خداوند متعال وصیت برای هر انسان واجب است.

اول سلام خودم را به پدر عزیزم و مادر عزیز عرض می‌کنم و از این که فرزند خود را که سالها زحمت کشیده‌اید و اینطور تربیت کرده‌اید سپاسگزارم.

اول از شما خیلی ممنونم و امید دارم که تمام زحماتی را که برای من کشیده‌ای و همینطور برای فرزندم کشیده ای امیدوارم که خداوند اجرش را به شما بدهد و اگر از من خوبی و بدی دیده‌اید مرا حلال کنید و امید دارم که زینب وار فرزندم را بزرگ کنی و امیدوارم که وقتی فرزندم بزرگ شد انشاالله راه شهدا را ادامه دهد.

و هم اکنون خودم می گویم که اگر شهادت را خداوند نصیبم گرداند جنازه مرا به امامزاده محمد در قطعه شهدا دفن کنید و یک مقدار پس انداز در بانک ملی کرج دارم که دفترچه بانک در شرکت داخل کمد لباس من می‌باشد و کلید آن در خانه است.

از قول من از تمامی فامیل و آشنایان و تمامی آنهایی که مرا می شناسند و به خصوص بسیج محل منطقه ۳ از همه آنها حلالیت بخواهید و مرا حلال کنند.

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین سالار شهیدان

از پس اندازی که به نام خودم است یک مقدار را برای خودم احسان کنند. روزه قضا ندارم و نماز یک مقدار بدهید برای من بخوانند و برای خرج کفن و دفن من پدرم وکیل است.

۱۳۶۵/۱۰/۴


 

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

سپاس خدای را که انسان را اشرف مخلوقات آفرید و بر جسم او روح و عقل دمید تا راه مستقیم بندگی را بپیماید.

سلام بر رهبر عظیم الشان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران

درود فراوان بر روان پاک شهیدان از زمان کربلای حسینی تا مرز خونین و کربلاهای ایران تا به امروز.

هیچ مسلمانی نباید شب را صبح کند مگر اینکه وصیتنامه او زیر سرش باشد.  پیغمبر گرامی اسلام

خدمت برادران و مسلمانان عزیز را مستحضر میدارم که اینجانب اکبر حاتمی فرزند آقای معصومعلی دارای شماره شناسنامه ۲۴. چیزی از وجوهات گردن ندارم. اگر از بابت خمس یا ذکات هم باشد بر عهده‌ی پدرم میباشد و مبلغ نامعلومی هم که خیلی کم است در بانک ملی می باشد که هر موقع احتیاج شد بعد از من اگر کسی خرج دفن و کفن بنده را نداد از این پول خرج کنند و اگر چیزی هم ماند در راه خیر خرج کنند. در رابطه با محل دفن مسلمین بزحمت نباشد در هر کجا که میسر شد دفن شوم. از برادران عزیز تقاضا دارم که در صورت وجود حیات به پدر و مادر محبت داشته و تحت فرمان کامل آنان باشند. ورثه طبق دستور اسلام رفتار نمایند و این چند کلمه بعنوان وظیفه خود دیدم که مکتوب شود.

حاتمی

۱۳۶۲/۹/۴

دستنوشته شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با سلام به شهیدان راه حق و فضیلت و با درود به رزمندگان پر توان اسلام که می روند تا راه کربلا را برای مسلمانان جهان باز کنند.

آنقدر به جبهه می‌روم و می‌جنگم تا شهید شوم.

ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (علیه السلام) در میدان نبرد شهید شد، اما جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی‌تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین (علیه السلام) و با هدف شهید شد.

ای مادران، مبادا از رفتن فرزندتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی‌توانید جواب زینب را بدهید که تحمل ۷۲ شهید را نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه‌های نبرد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید، زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده‌ام پس نمی‌گیرم.

برادران، استغفار را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین شود، روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست.

سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگوئید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد با خداوند پیمان می‌بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (علیه السلام) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (علیه السلام) به اجرا درآید.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

اکبر حاتمی

۱۳۶۲/۱۰/۲۷

نمایه محتوا : گنجینه ل۱۰ / تولید

مطالب مرتبط

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search