تو لبخند افسونگر کدام نسلی…

تو لبخند افسونگر کدام نسلی...

حاج‌قاسم همیشه حبیب بوده، حبیب پدرومادر، حبیب رفقا، حبیب لشگر ۴۱، حبیب رهبر، حبیب فرزندان شهدای‌حرم‌ودفاع‌مقدس، حبیب بچه‌های مقاومت و حبیب سیدالناشهید که با مرگ خونینش عاشورا را زنده کرد.

جنگ با ما چه کرد با خانواده دوستان و هموطنان ما، با همسایه‌های دیوار به دیوار مان، سال‌ها از جنگ گذشته، نگاه می‌کنیم به هم، سلام می‌دهیم چهره در چهره یکدیگر یاد و خاطرات آن روزگار برایمان زنده می‌شود. جنگ با ما چه کرد، با خانم سالک که پسرش هنوز بعد از سی و سه سال برنگشته و هر بار که صحبت از ابراهیمش می‌شود، می‌گوید همان روز که خبر شهادتش را آوردند، آمد به خوابم و گفت: مادر جان! من پیکرم بر نمی‌گردد. خودت را به زحمت نیندازی ها.

جنگ با ما چه کرد با پیرزنی که سر ظهر چراغ گاز را خاموش نکرده بود تا برود خریدی برای خانه انجام دهد و زودی برگردد، اما موشک باران شد و هیچ وقت غذایش درست نشد. جنگ با آدم‌ها و عملیات‌های پیروز شده و شکست خورده اش در این سال‌ها برای ما نسل سومی‌ها همیشه روایت شده است.

اما جنگ عجیب و غریب و پیچیده است، جنگ تک بُعدی نیست و خروجی‌های متعدد داشته و دارد، لااقل در دفاع مقدس که اینچنین بوده، آدم ساخته و دانشجو پرورش داده، اصلاً برخی از بزرگان گفته اند دفاع مقدس دانشگاه جنگ بوده و بسیاری بر این کلام صحه گذاشته اند.

دفاع مقدس ابعادی دارد که حالا حالاها می‌توان راجع به آن نوشت، ویژگی‌هایی دارد که می‌توان آن را بررسی کرد. جنگ ویژگی‌هایی دارد که می‌تواند زیباترین، مهم‌ترین، غیورترین و دراماتیک‌ترین آدم‌های دنیا از آن متولد شود.

لزومی هم ندارد که در کودکی حتماً طایفه خیلی خاصی داشته باشند و یا چهره معروفی بوده باشند. یکی از این آدم‌های روستایی زاده که خودش می‌گفت: «وقتی انقلاب شد، من توی جنگ نه درجه داشتم، نه حاجی بودم، نه طایفه بزرگی داشتم، نه پارتی داشتم، نه سردار بودم، اما یاد ندارم یک نمونه‌ای تمرد کرده باشم.»

سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی است. خوب‌تر که نگاه می‌کنم، می بی نم بله آنچه او را در میان خلق بزرگ و عزتمند کرده، نه این مصدایق دنیایی بلکه روحیه مجاهدانه و استمرار در زیست مومنانه بوده است.

بی گمان یکی از اتفاق‌های خوب این روزهایم، تماس مصطفی وثوق بود که اتفاقاً مدتی از هم خبری نداشتیم. گفت و گویی که با خود ارمغان سلسله مصاحبه‌هایی برای مردی داشت که هم حبیب خدا بود و هم حبیب مردم…

آخر، من کجا و دیار کریمان کجا! من کجا و حاج قاسم کجا! نیت کردم و قصه آغاز شد، شما عزیزانی که این نوشتار را می‌خوانید حتماً در مورد حاج قاسم خیلی شنیده اید، اما ان شاءالله توانسته باشیم در این پرونده که نامش را «الی الحبیب…» برگزیده ایم، وجوه دیگری از ویژگی‌های شخصیتی و معرفتی حبیب لشگر ثارالله را به تصویر بکشیم. حاج قاسم همیشه حبیب بوده، حبیب پدر و مادر، حبیب رفقایش، حبیب لشگر ۴۱ ثارالله، حبیب رهبر انقلاب، حبیب فرزندان شهدای حرم و دفاع مقدس، حبیب بچه‌های محور مقاومت و حبیب سیدالناشهید که با مرگ خونین اش در سرزمین نینوا، عاشورا را زنده کرد. حبیب سیدالشهدا (ع) که باشی حبیب خدا و خلق خدا هم می‌شوی. آخرِ کلام اینکه در میان روایت‌های آنانی که حاج قاسم را درک کرده اند، بسیار شنیدم که حسابی رفیق باز بوده، یاد آن برش از کتاب قیدار افتادم که گفته بود از زیارت نامه ارباب و انی سلم لمن سالمکم اش اینچنین بر می‌آید که پروردگار عالم رفیق بازها را بیشتر دوست می‌دارد.

همراه ما باشید و بخوانید روایت رفیقان سردار دل‌ها را…

رضا شاعری
خبرگزاری مهر، فرهنگ مقاومت

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

یک دیدگاه

  1. ۵ اسفند ۱۳۹۹ در ۸:۳۵ ق٫ظ

    رضا شاعری

    پاسخ

    سپاسمندم‌از بازنشر محتوا. لشکر ۱۰ جان ماست. دوستش می داریم و افتخار می کنیم شهید بیت مان در این لشکر زیسته و مجاهدت داشته. درودتان باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search