کاسه رویی رو پر کردم آب،دنبالش دوییدم کوچه….
تو پیچ کوچه رسیدم بهش❤️
یه دفعه وایساد،آب پاشید به پوتیناش😔
برگشت لبخندی زد،گفت بدو برو خونه…
گفتم نه، تو بری میرم،
دوباره گفت بدو برو………..
چند قدم عقب عقب رفتم قد رعناشو تماشا کردم که دور میشد🥺
آخرین تصویر از چهره ی ماهش تو ذهنم❤️😔
خاطره ی من از شهیدم❤️❤️
شهادت؛ تزریق خون است بر پیکر اجتماع، اگر اجتماعی بخواهد زنده و سالم بماند و حرکت فی سبیل الله داشته باشد باید بهای آن را هم بپردازد. چنین جامعهای مسلما و یقینا باب طبع و میل ابر جنایتکاران و مردم سودجو و دنیاپرست نیست، لذا از همهسو و به هر قیمتی که شده به وسیلۀ دشمنان خدا و رسول(ص)، مورد اذیت و آزار قرار خواهد گرفت چراکه نابودی خودشان را در پیشرفت دین خدا و برقراری حکومت عدل الهی میدانند.
روحش شاد و یادش گرامی
اسم مستعار شهید جعفر بود که پدر مادر ودوستان به این نام صدایش میزدند
حاج مهدی سلحشور در عملیات نصر۴با این شهید بزرگوار همسنگربودند که در دیداری که با خانواده شهید داشتند از خاطرات ورشادتهای این شهید بزرگوار سخن گفتند
کاسه رویی رو پر کردم آب،دنبالش دوییدم کوچه….
تو پیچ کوچه رسیدم بهش❤️
یه دفعه وایساد،آب پاشید به پوتیناش😔
برگشت لبخندی زد،گفت بدو برو خونه…
گفتم نه، تو بری میرم،
دوباره گفت بدو برو………..
چند قدم عقب عقب رفتم قد رعناشو تماشا کردم که دور میشد🥺
آخرین تصویر از چهره ی ماهش تو ذهنم❤️😔
خاطره ی من از شهیدم❤️❤️