سردار شهید حاج یدالله کلهر به روایت حاج فتح الله کلهر (دوست و هم محل کودکی شهید) سردار شهید حاج یدالله کلهر، در مسائل مختلف، به قدری ریزبین و نکته سنج بود که با توجه به تعدد موضوعات و مشغله بسیاری که داشت، از…

سردار شهید حاج یدالله کلهر به روایت حاج ابوالفضل کلهر (برادر همسر شهید) حاج یدالله با بچه های بسیج به حدی مأنوس بود که دوست داشت همیشه با آنها باشد. او قائم مقام لشکر بود اما به جای آنکه با بچه‌های ستاد باشد، می‌رفت…

سردار شهید حاج یدالله کلهر به روایت حاج عباس رسولی فر سردار شهید حاج یدالله کلهر، برای اسلام و انقلاب، نه تنها از جان، بلکه از آبرو هم گذشته بود. روزگاری در شهر کرج، شرایط ناپایداری بود و پیش می‌آمد که بعضا این شهید…

سردار شهید حاج یدالله کلهر به روایت برادر اسدی (جانشین گردان غواصی حضرت زینب س) صبر و تحمل شهید کلهر، مثال زدنی بود و هر جا که بود، با خود آرامش را به ارمغان می‌آورد. هرگاه کم می‌آوردیم، خسته می‌شدیم و توانمان ته می‌کشید،…

سردار شهید حاج یدالله کلهر به روایت حاج علی کرمی شهید بزرگوار حاج یدالله کلهر؛ یکی از شهدای شاخص لشکر10 و حتی از شهدای شاخص ملی ماست، بخصوص در استان البرز و شهر شهریار. وی هر جا که بود، نقش بسزایی داشت. او یک…

خاطره خانم فاطمه کرمانی درباره سردار شهید حاج یدالله کلهر حاج یدالله کلهر همیشه مراقب بود تا چیزی در عزم و اراده اش خلل وارد نکند تا از هدفی که داشت، باز نماند. تنها فرزندش، ده روزه بود که حاجی به مرخصی آمد. قرار…

آزادی خرمشهر به روایتِ سردار حاج علی فضلی   18 اردیبهشت آزادی هویزه را شاهد بودیم. قرارگاه‌ها با هم ترکیب شدند. شب 31اردیبهشت به مرحله جاده شلمچه رسیدیم. به ما ماموریت داده شد به این جاده برویم. شرایط سختی داشتیم. قبل از روشنایی…

شهادت سردار شهید حاج یدالله کلهر به روایت سردار حاج علی فضلی   عملیات کربلای 5 در شب 19 دی ماه سال 1365 شروع شد. در ابتدا به خاطر مشکلات و موانع متعدد، هیچ فرماندهی حاضر نمی‌شد فرماندهی این عملیات را دست بگیرد. چون…

سردار شهید حاج یدالله کلهر به روایتِ سردار حاج علی فضلی سردار شهید عزیزمان کلهر از نخستین روزهای جنگ تا واپسین روزهای سال 1365 که به شهادت رسید، در عملیاتهای بسیاری شرکت داشت و در همۀ این عملیاتها خیرات و برکات بسیاری از خود…

خاطره ای از سردار شهید حاج یدالله کلهر به روایت برادر شهید (ولی الله کلهر) یک شب کارگر دامداری پدرم، رفت خانه حاج یدالله برای دزدی! شاید جبهه بودن مداوم حاجی، باعث شده بود این فکر به سرش بزند. کسی در خانه نبود و…