به روایت برادر شهید:
در عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) من از ناحیه پا مجروح و در بیمارستان بستری شدم. داوود بعد از دو روز، به اجبار مرا به خانه آورد و گفت: تو از ناحیه زانو مجروح هستی. در خانه هم میتوانی استراحت کنی. پس بیا به خانه تا تخت برای مجروحینی که وضعیت بدتری دارند خالی شود.
اوضاع مالی خوبی نداشت. تا جایی که مجبور بود برای امرار معاش، بعضی از لوازم خانه اش را بفروشد. روزی یک دست سرویس چینی را به سمساری برده بود که قیمت گذاری کند و بفروشد. آنجا یک زن را دیده بود که برای دختر یتیمش دنبال یک دست سرویس چینی بود.
آن زن گفته بود: اگر میشود سرویس را در منزلتان ببینم و به همان قیمت از شما بخرم. داوود هم تا منزل قیمت را کم کرده بود.
خواهر معترض شد و گلایه کرد که: شما به پول آن نیاز داشتید. برای چی همچین کاری کردید؟
داوود هم جواب داده بود: اگر طرف مقابلم یک زن نبود، برای آنکه شأنش حفظ شود و خدای ناکرده احساس حقارت نکند اصلا از او پول نمیگرفتم. رسیدگی به یتیم؛ امر پیامبر است.
دیده بودند داوود در مسجد نماز را به فرادا میخواند.
علتش را پرسیده بودند، گفته بود: پیش نماز این مسجد، با امام و انقلاب کاری ندارد و چون نامی از امام در سخنانش نیست، من هم به او اقتدا نمیکنم.